مسیح علینژاد: حرفه ای و سانتی مانتال


مسیح عزیز! مصاحبه ات با بهنام ناطقی در صدای آمریکا بسیار جذاب  بود درست مثل نوشته هایت، مصاحبه ای که برای نخستین بار صدای آمریکا نامی مناسب برایش انتخاب کرده بود: طوفانی از هوای تازه.

انجام این مصاحبه توسط بهنام ناطقی نویدیست برای روزهایی بهتر در این رسانه قدیمی، رسانه ای که تا همین چندی پیش، بیشتر جولانگاه کسانی بود که تو بخاطر شرم حضورت و شاید هم بخاطر محافظه کاری از توصیفشان با زیرکی سرباز زدی، اما من نظرم را در این فضای مجازی براحتی میگویم چون بازخورد منفی آن بسیار کمتر خواهد بود.

صدای آمریکا که من هنوز طبق عادت قدیم به آن رادیو آمریکا میگویم فقط با کسانی طرف بود که گویا ذهن و فکر و دیدشان نسبت به ایران در 30 سال پیش منجمد شده بود و در این زمینه فقط چند گام از تلویزیون های سیاسی لوس آنجلسی جلوتر بود که البته اخیرا مخصوصا پس از تصویری شدن بی بی سی  تحولاتی را دراینجا هم شاهد بوده ایم. به هر حال حضورت از این زاویه بسیار میمون بود که مسلما زاویه ای نیست که مخاطبش شما باشی.

خانم علینژاد ، دیر زمانیست که مینویسی و من اندک زمانیست که باشوق میخوانمت گاهی هم مطالبت را میبلعم.مثل آنچه در مورد حس مادرانگی ات نوشته بودی که بی سابقه بود ار فرط صراحت یا مثل نام زیبایی که برای آوازدلفینها گذاشتی. هرچند سانتی مانتالیسم انگیست که گاهی برازنده نوشته هایت است و امیدوارم آنرا مانند انگ اصلاح طلبی شیرین بدانی. نمیدانم، شاید بهتر باشد بقول مسعود بهنود دختران خبرنگار ما نتوانند احساساتشان را پشت قلمشان پنهان کنند.شاید این برای ما ایرانیان بهتر و دوست داشتنی تر باشد تا اینکه شمایان تمام اصول استاندارد خبرنگاری را رعایت کنید. تا بساط اعتراف داغ است بگذار اعتراف کنم که شخص من مقالاتت را که احساساتت از درونش فوران میکند دوست دارم و برایم مهم نیست که استانداردهای سختگیرانه در آنها رعایت نشده نباشد،اما منطقت را نه، نمی توانم بپذیرم.

خب به مشکل برخوردیم! این همان مشکلیست که با نیک آهنگ هم دارم که درست بر خلاف تو، مواضع او را دوست ندارم ولی باز هم به خلاف تو منطقش آنقدر کوبنده و مدلل است که نه تنها سخنی در اعتراض به بیطرفی آزار دهنده اش نمیتوانم بگویم ، که موضعش را تحسین هم میکنم.
مسیح عزیز،با تمام علاقه ای که به کارهایت دارم اگر بخواهم بیرحمانه  صادق باشم باید بگویم که بهنام ناطقی درست از همان جایی به تو ضربه زد که تو بدرستی به آن اشاره کردی و از عدم بی طرفی رسانه اش انتقاد کردی و پاسخ تو به این انتقاد بهنام اما ، هرچند پر شور و اتفاقا قابل قبول به نظر رسید ولی درست همانطور که خودت به درست نام توجیه بر آن نهاده ای، باید اشاره کنم که چهارچوب عقلانی بسیار ضعیفی داشت.البته به رعم من با عقب جلو کردن یکی دو تا از جملاتت این ضعف قابل جبران بود. فقط کافی بود که شما اول انگ بقول خودتان شیرین اصلاح طلبی و مبارز آزادی بودن را می پذیرفتید بعد سعی در توجیه آن می کردید.

هر روز بد تر از دیروز

 
 
دیروز گفتم که هنوز برای شادی کردن از برکناری قاضی مرتضوی زود است، به همین دلیل هم به تمام این شادیهای امروز روزنامه نگاران بسیار بدبین بودم و همین الان بهم ثابت شد که در این کشور همیشه شرایط بدتری وجود دارد.
پست جدید قاضی مرتضوی، یعنی معاونت دادستانی کل کشور، آب سردی بود بر سر کسانی که در همین یک روز آقای لاریجانی را به مقام منجی قوه قضاییه ارتقا دادند. حالا به قول عادل فردوسی پور بنشینید ببینید چه می کنه این تیم مرتضوی-اژه ای، آن چیزی که احتمالا  در هفته های آینده شاهد خواهیم بود به زعم من در تاریخ این کشور بی نظیر خواهد بود. تفکر قاضی مرتضوی یا بهتر است بگوییم تفکرات حجتیه ای و حقانی ، زنده تر، پویاتر و قدرتمندتر از سابق به جولان دادن خود ادامه خواهد داد.
آینده ای تاریک در انتظار تمام آزادی خواهان این سرزمین است

مرد جنجالی


بالاخره پس از سالها، قاضی القضات جنجالی ایران  برکنار شد و اینکه باید به این اتفاق خوشبین بود یا نه، پرسشیست که هنوز زمان پاسخ دادن به آن نرسیده است.چون تجربه ثابت کرده در ایران ،همیشه بدتر از شرایطی که در آن هستیم امکانپذیر است. امید که این تغییر، کورسویی از روشنایی در دوردستها نشانمان دهد.امید که راه این دادستان پرقدرت به همراه رفتنش خاتمه یابد، امیدی که خود می دانم واهی است. سیستمی که قاضی مرتضوی بخشی از آن بود به کار خود ادامه خواهد داد و حتی از خود ایشان در جایی دیگر استفاده خواهد کرد.سیستمی که آزادی بیان، آزادی مطبوعات، دموکراسی وحقوق زنان برایش واژگانی تعریف نشده هستند. سیستمی که با داشتن اکثریت مجلس هشتم، شورای نگهبان و مدرسه حقانی بخوبی وظایف محوله را انجام می دهد.

دق کنیم


یکی از موارد تجاوز که با توجه به اطمینان به منبع آن بابک داد باید به همه مسوولان این کشور گفت: "رذل ها به خود بیایید، تا کی می خواهید به مردم ظلم کنید؟"
«ببريد حامله شون كنيد اين بچه قرتيا رو!»

اینهم افشاگری رویا طلوعی:
تجاوز به من و ديگر زنان زندانی در زندان های سنندج

این هم گزارش فرشته قاضی:

30 سال تجاوز به زندانیان



تجاوز

تجاوز در زندان؟
آقایان شما را چه میشود؟ تشت رسواییتان از بام به زیر افتاده و خوشبختانه هیچ دستی یارای آن نیست که تشتتان را به روی بام برگرداند.
در فرهنگ شرقی که خشونت پدر سالارانه آن بر همه جوانب دیگرش غالب است ،تجاوز یک داغ ننگ غیر قابل پاک شدن است.
عوامل کثیف شما با آگاهی از این موضوع و با اطلاع از اینکه احتمالا کسی که مورد تجاوز قرار بگیرد برای همیشه از عرصه اجتماع حذف خواهد شد دست به این عمل شنیع زده اند.
اما اینبار به قول آقای موسوی دندانتان به استخوان مردم رسیده است و باید منتظر باشید که بسیاری از مظلومانی که در حقشان جنایت کردید از پیله افسردگیشان خارج شوند . آماده ضربات سهمگین دیگری بر هیمنه توخالی ولی مهیبتان باشید. برایتان متاسفیم چون همگان ترک های عمیق روی دیوار را نظاره گر بوده اند. شکافهایی که با هیچ اعترافی پر نخواهد شد.

مهاجرت

 


مهاجرت میکنم به اینجا


نمای نقطه نظر

مهاجرت

هرچند وبلاگ نویس حرفه ای نیستم ولی بخاطر یرخی بی اخلاقی های بلاگفا وهمچنین گسترده تر بودن اینجا ،به بلاگر پناه آوردم. اینطوری هم که فهمیدم بلاگفا حتی امکان انتقال آرشیو وبلاگتان را به شما نمیدهد و این مصداق بارز دیکتاتوری است. بنابراین اینجا تا اطلاع ثانوی آرشیوی از گذشته وجود ندارد، هرچند کلا تعداد مطالب قبلیم زیاد نیستند.

--------------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن: به همت یکی از دوستان نادیده توانستم پروسه سخت انتقال آرشیو ناچیز این بلاگ را انجام دهم .با تشکر از این دوست

حذف اعدام: اولین گام

 


دو ماه از روزی که ایرانیان قدم در راه جدیدی گذاشتند می گذرد،  اتفاقات تلخ زیادی را از سر گذراندیم که هر کدامشان برای سالها به سوگ  نشستن کفایت میکند.تک تک آنهایی که اندکی به این خاک و آینده آن نگاهی دارند بر این اوضاع نگریسته اند، گریسته اند و اندیشیده اند. بسیاری از اندیشمندان هنوز از بهت بیرون نیامده اند، سرعت وقایع و اخبار به حدی بالا بود که مفید ترین وسیله خبر رسانی شد توییتر با همه مختصر بودنش، بسیاری از ایرانیان بحق بیمناک سرنوشت خود شدند و کنج عزلت گزیدند.


اما امروز پس از انتشار کیفر خواستی  علیه اکثریت ایرانیان و متهم کردن قریب به اتفاق جهانیان به دشمنی با امنیت ملی کشور دیگر جایی برای سکوت نمانده است. وقتی گوگل و فیس بوک و توییتر متهم هستند ، وقتی نوکیا با همه منحوس بودنش برای مردم ما، متهم می شود به افشای اطلاعات سری ،وقتی یک دختر آموزگار فرانسوی به خاطر  ایمیل زدن به دوستانش متهم به جاسوسی می شود و.....


آه! هنوز باور نمی کنم متن این کیفر خواست در یک دادگاه خوانده شده، آنهم دادگاهی که تمام دنیا به آن می نگرد. هنوز احساس می کنم خواب یک فیلم کمدی را  دیده ام . نمی توانم باور کنم که همه سران یک کشور ثروتمند با 70 میلیون نفر جمعیت جملگی از اختلال شخصیت پارانویید ، آنهم در این درجه از شدت و حدت رنج ببرند و کسی به فکر درمان آن نباشد.


با نگاهی دوباره به متن کیفر خواست به طور طبیعی به اینجا می رسیم که در خوشبینانه ترین حالت بیش از نیمی از ایرانیان ، حتی بسیاری از آنانی که به هر دلیلی به الفنون اقبال نشان داده اند در مقام دشمنان امنیت ملی کشور به حساب می آیند.


به قول مسیح علینژاد عزیز ، هر ایرانی یک برانداز . با این اوصاف به زودی با دلیل و یا بی دلیل به سراغ تک تک  ما خواهند آمد وشاید آن زمان مانند برشت به تاوان سکوتمان در حال حاضر، کسی را نداشته باشیم که برایمان فریاد سر دهد که اینکه ایشان مبادرت کرد براندازی نبود و از سر دلسوزی برای وطنش بوده است.


چه کنیم؟


آنچه می گویم بسیار تلخ ، دوست نداشتنی و شاید ناراحت کننده است، خیلی هایمان دوستش نداریم. بحق است اگر بخواهیم روزی پاسخ آنچه که بر ما رفته است را بخواهیم. اما مدتهاست می اندیشم که باید از آنچه ماندلا و یارانش انجام دادند وام بگیریم. خیلی از هموطنان مدتهاست به صورت پراکنده اینجا و آنجامی نویسند،از جمله مقاله مفصل اکبرگنجی ، اما امروز به زعم من بحث در این ارتباط و جوانب مختلف آن باید به شکل گسترده تری مطرح شود.


ما این بار برای اولین و آخرین بار باید دست به حذف سیستماتیک خشونت بزنیم و این امر جز با حذف مجازات اعدام در اولین گام میسر نمی شود.امروز این کار از این بابت اهمیت بیشتری پیدا کرده که افق در دور دست ها روشن شده و گذار این کشور در مسیر رسیدن به آزادی به جایی رسیده که بازگشت از آن امکانپذیر نیست.ما در موقعیتی از نظر زمانی قرار داریم که پدرانمان سی و چند سال پیش قرار داشتند ، ولی آنان راه را اشتباه رفتند و به جای اصلاح ، سودای انتقام در سر داشتند. به خیال خود بخشی از این انتقام را گرفتند اما به گمان من، همه میدانیم که امروز نتیجه آن انتقام گیری چه شده است. سر بسیاری از پدرانمان بردار رفت بخاطر اندیشه هایشان. بسیاری از پاکترین جوانان این کشور در جنگ و بخاطر دانش جنگی کم فرماندهانشان جان باختند و آنان که ماندند طعم تلخ اختلاف را نه تنها خود چشیدند که به همه مردم ایران چشاندند. امروز شاهدیم که برخی از این پدران قصد خوردن سر پدران مخالف خود را دارند.وضعیت امروزما  نتیجه مستقیم اشتباهاتیست که پدران ما سی سال پیش کردند.


امروز ما در سربالایی گذار به دموکراسی قرار داریم. روزی که به سرازیری گذار برسیم  وقتی برای بحث در این موارد نخواهیم داشت و در آن صورت سی سال و شاید هم پنجاه سال دیگر مجبور باشیم تاوان اشتباهمان را پرداخت کنیم.


به گمان من یگانه راهی که برای حذف این خشونت نهادینه شده در جامعه ایران وجود دارد این است که امروز همگی اعلام کنیم که :


ایرانیان قاتلین فرزندان خود را می بخشند اما جنایات آنان را هرگز فراموش نمی کنند. ما گناهکاران را محاکمه می کنیم ، اما با وکیل، ما آنان را محکوم خواهیم کرد ولی اعدامشان نمی کنیم.


دلایل من برای این سخنم بسیار است که در این مقال نمی گنجد، اما مختصر آنکه خشونت خشونت می آفریند و این چیزیست که ما می خواهیم حذفش کنیم.  دیگر دلیل اینکه تعداد کسانی که مانند ما نمی اندیشند مطمئنا آنقدر هست که کوچکترین تلاش در جهت حذف خشونتبار آنان تعریفی جز نسل کشی نخواهد داشت.