شيپور جنگ
خب بالاخره شيپور جنگ قدرت به صدا در آمد و حزب جناب شيخ كروبي آغاز گر آن شد و آقاي رهبر هم توپ را مجددا به زمين چپها انداختند و با حمايت بي دريغشان از دولت نهم به آقايان نشان دادند كه با دعواهاي زرگريشان
تنها كاري كه ميتوانند بكنند داغ كردن تنور انتخابات خواهد بود و گرنه دولت مورد تاييد همين جنابان "خوش خدمتي" هستند ( راستي هيچ فكر كرده ايد كه انجمن نوبل چرا جايزه نوبل اقتصاد را به تيم اقتصادي دولت نميدهد؟
من مطمئنم دست استكبار پشت ماجراست وگرنه اين هنر نمايي آقايان در انواع رشد را حتي نوابغي مثل "آدام اسميت" هم نميتوانستند پيشبيني كنند).
اما ما مردم چه بر سرمان خواهد آمد؟
فكر مي كنيد راه نجاتي داريم؟ به زعم من راهكار جناب ناطق و تشكيل دولت وحدت ملي ( آنهم نه به نمايندگي آقاي خاتمي) تنها راه باقيمانده و بهترين آنهاست.
اگر اين دوستان چپ تشنه قدرت اندكي منطق بر رفتار سياسيشان حاكم كنند امروز روزيست كه همگي بايد
زير علم شخصي مثل آقاي رفسنجاني سينه بزنيم (بلكه هم زنجير).
همه يعني تمام روشنفكران و تحصيل كردگان! تا شايد زورمان به حماقت تاريخي ملت ايران بچربد و بتوانيم
ملت ساده را بباورانيم كه ادا هاي عدالت خواهانه و گدا پرورانه در دنياي امروز رنگي ندارند .
اينكه دست از افسانه پردازي ها و خيال بافي برداريم و بفهميم كه تنها راه برون رفت ايران از روزگاري كه گرفتار آنيم پيشرفت بطئي و گام به گام است حتي اگر مركبمان را دوست نداشته باشيم.
عروسی به سبک اصولگرایی
نمی دونم عروسی من به وب ربطی داره یا نه! چون کلهم دو سه نفر از مهمونای ما مطالب این بلاگ رو میخونن
ولی از اونجای که دچار مقداری احساس رضایت شدم شاید یه زمانی تصمیم گرفتم اینجا چیزی بنویسم.
اما فعلا اون چیزی که از مجلس عروسی ما به ماهیت این وبلاگ ارتباط پیدا میکنه یکیش قطعی برق بود که 2 ساعت مجلس رو در تاریکی فرو برد (خوشبختانه سر شب بود و من و عروس خانم امکانش رو داشتیم که نریم تو مجلس). نکته بعد هم این بود که تا مراسم عقد تموم شد و ارکستر خواست شروع کنه دوستان اماکن اومدن و تا یک ساعتی جو خفقان رو به مجلس حاکم کردن. اما خب در نهایت همه چیز به خیر گذشت.
اما جالبه که ایرانیها با این همه بلایی که داره سرشون میاد از نظر آقای دکتر خیلی هم خوشبخت و شاد هستن.
احساس حماقت میکنم!
وسط همین مجلس عروسیم به خودم قول دادم سال آینده شمسی رو در خاک ایران نباشم و این مملکت رو با تمام گل و بلبل هاش برای دیگران بگذارم ، هر چند که دوست دارم در صورت تغییر شرایط فعلی برگردم همینجا ( که در 50 سال آینده بعید به نظر میرسه که این کشور قابلیت زندگی رو بدست بیاره)
خاتميزم نه آقاي قوچاني! مديريت، علم، صلابت
نيمه مرداد ماه يادآور يكي ديگر از روزهاي سرنوشت ساز اين كشور درروزهاي تفته اين ماه غريب است.
صدور فرمان مشروطيت در يك قرن و دو سال پيش. امروز ما وارث نوعي از حكومتيم كه فارغ از هر گونه صفت اطلاقي نتيجه مستقيم و غير مستقيم اقدامات اجدادمان در آن روزهاست.اقداماتي كه فراز و نشيب بسياري به اين گونه از كشور داري وارد كرده است:
روزي مشروطه ، روز ديگر استبداد صغير و انحلال خشن پارلمان ، روزي دولت دست نشانده و روز ديگر حكومت مليون و بعد دولت نظامي. در اين سي سال اخير هم نوع جديدي از نظام پارلماني را در ادبيات سياسي دنيا باب كرديم.
اما سخن من اين نيست. اين روز ها جنبشي در لايه هاي قدرت ديده مي شود براي انتخاباتي كه همگان آنرا مهم پنداشته اند : چپها و راست ها، اصولگرايان و اصلاح طلبان، خوش خدمتي ها و كارگزاران، مليون و تند روها، تحريمي ها و اپوزوسيونها . همگي در حال جنب و جوشند .
صحبت از خاتمي است براي بار سوم؟! صحبت از نوري است!
و از ديگراني ديگر كوتاه و بلند ، نامدار يا جوياي نام.
ائتلافي پنهان گويا شكل گرفته به سردمداري ناطق نوري ( همو كه مي گويند بخشي از آراي بالاي خاتمي در يازده سال قبل از بغض او بوده)،به پشتگرمي هاشمي رفسنجاني (همو كه پنبه اش را همين آقاي قوچاني و دوستانش زدند و در دور دوم انتخابات 84 در يك چرخش آشكار والبته معقول خواستار راي دادن به او شدند، با اين پندار كه اينجا فرانسه است و مردم كوچه و بازار قادر به تحليل سياسي!)، و جالب تر از همه نماد اين جنبش است:
آقاي خاتمي با همه آرامش و متانت و سكوتش. كسي كه عقب نشينيهايش حتي از خطوط قرمز خودش انصافا لقب تداركاتچي را برازنده اش كرد. كسي كه بارها و بارها حقيقت را به قربانگاه مصالح برد و در اين راه در قرباني كردن بخش عمده اي از هوادارانش در مردم با خالي كردن پشت دانشجويان و حتي وزيران نامدار خودش ، لحظه اي ترديد به خود راه نداد و نهايتا با قطره اي اشك بر چشم ، مردم مستاصل را باز پاي صندوقها كشيد.
اما آقاي قوچاني سخن من اين هم نيست! نگراني من از جاي ديگريست بياييد فرض كنيم امروز تابستان 88 است و شما ( منظورم نماينده اصلاح طلبان است) رييس جمهور هستيد، آيا دوباره قرار است حوادث76 تكرار شود و حاميان آقاي رييس جمهور و تئوريسين هاي وي (آقاي حجاريان بويژه) مصاحبه كنند كه ما فكر نمي كرديم برنده شويم؟
آيا هيچ طرح و برنامه اي براي آنروز در دست داريد يا فقط نگراني تان از باب شركت كردن من و امثال من در انتخابات و راي دادن مان به نماينده اصلاحات است؟ وقتي چنين سابقه اي اينقدر روشن از اين طيف موجود است و همگان به ياد داريم دعواهايتان را بر سر لحاف ملا، چگونه مي خواهيد سايه سنگين قدرت طلبي را ازچهره اقداماتتان بزداييد.
امروز همه تحليلگرند و منتقد اما من به دنبال پاسخ چند سوالم :
آقايان مگر نه همه شما دولت نهم را براي برنامه هاي اقتصاد خرد كن مقصر مي شماريد؟
- بخشي از برنامه اقتصاديتان را برايمان باز كنيد، بگذاريد ما هم بدانيم در صورتي كه به نماينده شما راي داديم چگونه ميخواهيد تورم28 درصدي امسال و 20 درصدي سال92 از ديد اكونوميست را كاهش دهد؟
- برنامه شما براي كنترل بخش مسكن چيست؟ مگر نه سرپناه از جمله نيازهاي اوليه هر انسان است و تامين بخشي از اين نياز اوليه وظيفه حكومتها؟ با 20 درصد جمعيت زير خط فقر چه نقشه اي براي كاهش هزينه سرپناه داريد؟
- چه كساني را براي پستهاي بالاي وزارتخانه ها در نظر گرفته ايد؟ چون با اقدامات دولت فعلي به نظر مي رسد دولت بعدي به بيش از 500 مدير ارشد نياز داشته باشد.
- آيا برنامه اي براي بهداشت و درمان مملكت داريد؟ يا كما في السابق چنين مي پنداريد سلامت در معادلات سياسي نقشي ندارد و در نتيجه هر سال مجبور خواهيد شد كسريهاي كلانتان را در اين بخش از قلك نفت بپردازيد.
- برنامه مدوني داريد كه رشد جمعيت4/1 درصدي(كه با خون دل بدست آمده بود) را كه در يك اقدام فرهنگي ظرف3 سال به 2 درصد رسيده اصلاح كنيد يا شما هم مثل رييس دولت نهم مي پنداريد كه ما انقدر نفت داريم كه دو برابر جمعيت فعلي را هم ميتوانيم سير كنيم
- يا شايد هم قصد داريد كبك رفتاري كنيد و بگوييد اين فقط به علت شكم هرم جمعيتي است و كاريش نمي شود كرد!
- آيا اصلا به مردمي كه قرار است برآنها حكومت كنيد فكر مي كنيد؟
- به فساد ، به مواد مخدر، به بي هويتي جوانان، به آمار طلاق، به فرار مغزها؟
- آيا ميدانيد براي تربيت كسي مثل من چقدر پول اين مردم خرج شده و مهاجرت امثال من چه سود سرشاري براي كشور مقصدم خواهد داشت؟
آقايان تئوريسين! ماديگر دولت ايدئولوگ نياز نداريم .ما به جاي شنيدن تئوري هاي زيبا علاقه وافري داريم كه تئوري هاي معمولي را ببينيم كه اجرا مي شوند و مسوول اجراي آن پاي همان حرفهاي معمولي اش مي ايستد و قدمي از آن عقب نمي نشيند.
پ.ن: زبان سرخم فراموش كرده بود كه اينجا را تحريم كرده ام ، ولي هر چه اين متن را باز خواني كردم اثري از اختلال در امنيت رواني در آن نيافتم.اميدوارم برادران بولتنيست نيز با من هم نظر باشند.
شايد وقتي ديگر
مرداد هميشه در ايران پر رنگ بوده است! خيلي از اتفاقات سرنوشت ساز صده اخير در اين ماه پيش آمده اند!
و اين روز ها ما منتظريم ببينيم مرداد 87 برايمان چه خاطراتي را رقم ميزند. امروز يكي از آن روز هاست
روز موعود پاسخ مردان سياست به بسته ملعون غربيهاي معلوم الحال.
شايد وقتي ديگر مجالي باشد كه در مورد فرصت هايي كه در اين ماه براي نفس كشيدن بود و سوخت بپردازيم،
اما اينبار نه از زير اين گنبد كبود!
از زير آسمان ديگري كه به همين اندازه آبيست اما گنبدش نه به اين كبودي.
آقايان بالا دستي مملكت گل و بلبل! يك لطفي در حق ما بكنيد. اندكي تيشه موجود در دستتان را نگاه داريد تا ما
اين ريسمان پوسيده گره زده شده مان به ريشه هاي اينجا را ببريم.
شايد وقتي ديگر توانستم بدون استعاره و كنايه و الباقي صنايع پنهان كار ادبيات ايران و ايراني ، دو كلمه حرفم را در همان دو كلمه و صريح بگويم.
صادقانه مي گويم امروز جراتش را ندارم !
شايد....!