دو ماه از روزی که ایرانیان قدم در راه جدیدی گذاشتند می گذرد، اتفاقات تلخ زیادی را از سر گذراندیم که هر کدامشان برای سالها به سوگ نشستن کفایت میکند.تک تک آنهایی که اندکی به این خاک و آینده آن نگاهی دارند بر این اوضاع نگریسته اند، گریسته اند و اندیشیده اند. بسیاری از اندیشمندان هنوز از بهت بیرون نیامده اند، سرعت وقایع و اخبار به حدی بالا بود که مفید ترین وسیله خبر رسانی شد توییتر با همه مختصر بودنش، بسیاری از ایرانیان بحق بیمناک سرنوشت خود شدند و کنج عزلت گزیدند.
اما امروز پس از انتشار کیفر خواستی علیه اکثریت ایرانیان و متهم کردن قریب به اتفاق جهانیان به دشمنی با امنیت ملی کشور دیگر جایی برای سکوت نمانده است. وقتی گوگل و فیس بوک و توییتر متهم هستند ، وقتی نوکیا با همه منحوس بودنش برای مردم ما، متهم می شود به افشای اطلاعات سری ،وقتی یک دختر آموزگار فرانسوی به خاطر ایمیل زدن به دوستانش متهم به جاسوسی می شود و.....
آه! هنوز باور نمی کنم متن این کیفر خواست در یک دادگاه خوانده شده، آنهم دادگاهی که تمام دنیا به آن می نگرد. هنوز احساس می کنم خواب یک فیلم کمدی را دیده ام . نمی توانم باور کنم که همه سران یک کشور ثروتمند با 70 میلیون نفر جمعیت جملگی از اختلال شخصیت پارانویید ، آنهم در این درجه از شدت و حدت رنج ببرند و کسی به فکر درمان آن نباشد.
با نگاهی دوباره به متن کیفر خواست به طور طبیعی به اینجا می رسیم که در خوشبینانه ترین حالت بیش از نیمی از ایرانیان ، حتی بسیاری از آنانی که به هر دلیلی به الفنون اقبال نشان داده اند در مقام دشمنان امنیت ملی کشور به حساب می آیند.
به قول مسیح علینژاد عزیز ، هر ایرانی یک برانداز . با این اوصاف به زودی با دلیل و یا بی دلیل به سراغ تک تک ما خواهند آمد وشاید آن زمان مانند برشت به تاوان سکوتمان در حال حاضر، کسی را نداشته باشیم که برایمان فریاد سر دهد که اینکه ایشان مبادرت کرد براندازی نبود و از سر دلسوزی برای وطنش بوده است.
چه کنیم؟
آنچه می گویم بسیار تلخ ، دوست نداشتنی و شاید ناراحت کننده است، خیلی هایمان دوستش نداریم. بحق است اگر بخواهیم روزی پاسخ آنچه که بر ما رفته است را بخواهیم. اما مدتهاست می اندیشم که باید از آنچه ماندلا و یارانش انجام دادند وام بگیریم. خیلی از هموطنان مدتهاست به صورت پراکنده اینجا و آنجامی نویسند،از جمله مقاله مفصل اکبرگنجی ، اما امروز به زعم من بحث در این ارتباط و جوانب مختلف آن باید به شکل گسترده تری مطرح شود.
ما این بار برای اولین و آخرین بار باید دست به حذف سیستماتیک خشونت بزنیم و این امر جز با حذف مجازات اعدام در اولین گام میسر نمی شود.امروز این کار از این بابت اهمیت بیشتری پیدا کرده که افق در دور دست ها روشن شده و گذار این کشور در مسیر رسیدن به آزادی به جایی رسیده که بازگشت از آن امکانپذیر نیست.ما در موقعیتی از نظر زمانی قرار داریم که پدرانمان سی و چند سال پیش قرار داشتند ، ولی آنان راه را اشتباه رفتند و به جای اصلاح ، سودای انتقام در سر داشتند. به خیال خود بخشی از این انتقام را گرفتند اما به گمان من، همه میدانیم که امروز نتیجه آن انتقام گیری چه شده است. سر بسیاری از پدرانمان بردار رفت بخاطر اندیشه هایشان. بسیاری از پاکترین جوانان این کشور در جنگ و بخاطر دانش جنگی کم فرماندهانشان جان باختند و آنان که ماندند طعم تلخ اختلاف را نه تنها خود چشیدند که به همه مردم ایران چشاندند. امروز شاهدیم که برخی از این پدران قصد خوردن سر پدران مخالف خود را دارند.وضعیت امروزما نتیجه مستقیم اشتباهاتیست که پدران ما سی سال پیش کردند.
امروز ما در سربالایی گذار به دموکراسی قرار داریم. روزی که به سرازیری گذار برسیم وقتی برای بحث در این موارد نخواهیم داشت و در آن صورت سی سال و شاید هم پنجاه سال دیگر مجبور باشیم تاوان اشتباهمان را پرداخت کنیم.
به گمان من یگانه راهی که برای حذف این خشونت نهادینه شده در جامعه ایران وجود دارد این است که امروز همگی اعلام کنیم که :
ایرانیان قاتلین فرزندان خود را می بخشند اما جنایات آنان را هرگز فراموش نمی کنند. ما گناهکاران را محاکمه می کنیم ، اما با وکیل، ما آنان را محکوم خواهیم کرد ولی اعدامشان نمی کنیم.
دلایل من برای این سخنم بسیار است که در این مقال نمی گنجد، اما مختصر آنکه خشونت خشونت می آفریند و این چیزیست که ما می خواهیم حذفش کنیم. دیگر دلیل اینکه تعداد کسانی که مانند ما نمی اندیشند مطمئنا آنقدر هست که کوچکترین تلاش در جهت حذف خشونتبار آنان تعریفی جز نسل کشی نخواهد داشت.
1 نظر:
موافقم!
اما بعد از اجرای حکم این وطن فروشان ( و گرفتن انتقام خون ندا, ترانه و ...)
اگر ترانه خواهر شما بود آن وقت همین نظر را داشتی !
تو که صاحب حق نیستی غلط می کنی که از جیب خلیفه می بخشی!
نظر خود رادرکادر زیر بیان نمائید