قلم جادویی



این مرثیه دلسوزانه مسعود بهنود برای حسین درخشان آنچنان به به دلم نشسته که تا حال چندین و چند بار آنرا خوانده یا بهتر بگویم بلعیده ام:
حسین تو را باید کشت

بهنود آنچنان به قلمش مسلط است که بسیاری از نویسندگان به آن در خفا رشک میبرند.حتی ابراهیم نبوی با وجود قلم قدرتمندی که دارد صراحتا میگوید : "به اعجاز فلم بهنود حسودیم می شود."
 به زعم من تسلط بهنود از سنخ تسلط دکتر سروش است بر چینش لغات ، هنگام سخن گفتن و از جنس تسلط شاملو است بر واژگان فارسی.
اما نوع نگاهش به مقوله ای مثل حسین درخشان از آن نگاههای نادریست که سخت میتوان درکش کرد.نگاهیست که خیلی هایمان دوست نداریم. ما همچنان دوست داریم دسته جمعی از هودر متنفر باشیم ،و در جمع های کوچک ناشناسمان بر طبل رسوایی او بکوبیم تا شاید ارجی بیابیم. تا شاید مرهمی بگذاریم بر زخمهایی که درخشان ، عمدی یا سهوی به ما واردکرد.
اما آنچه که بهنود از هودر تصویر میکند چیز دیگریست: هم ترحم بر انگیز است ،هم نیست.هم قدر شناسنده است هم تحقیرآمیز
در نهایت آنچه برای خواننده می ماند نگاهیست که چندان شبیه نگاه قبلی اش به هودر نیست  و این به شهادت کامنت هاییست که پای این مفاله در سایتهای مختلف خوانده ام.
مسعود بهنود از دید یک پدر مهربان،کارهای درخشان را نگاه کرده  ،نقد کرده و تلویحا از آنها گذشته است.
به هر روی این نوشته ار آن مقالاتیست که هر از چند ماه یک بار نظیر آن پیدا میشود .


0 نظر:

نظر خود رادرکادر زیر بیان نمائید