کدام خون قرمز تر است

 


امروز همه از آزرده شدن روحشان از قضاياي غزه سخن مي گويند ، در وبلاگستان، محفل هاي واقعي و مجازي  . صدا و سيما كه كليه برنامه هاي روزانه اش را هم قطع كرده و به پوشش لحظه به لحظه مي پردازد.من روي سخنم نه با صدا و سيما ، و نه با دولت و حتي نه با تمام آنهاييست كه فكر مي كنند دفاع از غزه وظيفه ديني شان است كه آنها توجيهي دارند كه لااقل از ديد خودشان قانع كننده است.


روي سخن من روشنفكران و آنهايي هستند كه با يك ژست روشنفكري مي گويند ما با اختلافات اسراييل و فلسطين كاري نداريم، نفس اين كار غير انساني و جنايتكارانه است. آنهايي كه ادعا مي كنند صرفا چون خيلي انسان دوست هستند ابراز انزجار مي كنند.


من مي خواهم بگويم خانم ها ، آقايان خودتان را گول نزنيد ، تصاوير خونين مشاهده شده از تلويزيون و بمباران خبري ( كه از خبر رساني اوضاع جبهه هاي خودمان در دهه 60 بسيار بيشتر است)، بخشي از وجودتان را قلقلك داده وفكر مي كنيد انسانيتتان جريحه دار شده است.


فيلم Insider  را ديده ايد؟



 اين گونه صفات چندان ارتباطي به ما شرقي هاي احساساتي ولي عقب مانده از نظر ساختار هاي اجتماعي و بعضا خاله زنك ندارد.


مظلوم نمايي يكي از بد ترين سلاح هاييست كه با آن مي توان بيشتر ما ايراني ها را خلع سلاح كرد.


باور نميكنيد كه اين ناراحتي ما بخاطر انسان دوست بودنمان نيست؟!


برايتان چند مثال ميزنم كه روشن شود:


چرا صداي اين انسانيت در ماجراي دكتر بني يعقوب بلند نشد؟ حتي بعد از نامه سوزناك استمداد خانواده اش؟!


چرا همين احساسات پاك انساني چند هفته قبل كه كشته شدن همه سربازان بيگناهمان توسط عبدالمالك ريگي تاييد شد ، اندكي هم جريحه دار نشد؟!!


چرا همين ديگ غيرتمان، ديروز (همين ديروز) براي سربازان ديگركشته شده مان در سراوان برجسته نشد؟!


تا امروز در غزه گويا حدوو 300 نفر جان باخته اند ولي در بيخ گوش ما در همين عراق هر روز همين تعداد توسط انتحاريوني كه معلوم نيست از كجا تحريك ميشوند كشته ميشوند كه بعضا هموطنمان هستند ولي كدام دانشجو يا مسوول يا آدم عادي صداي جريحه دار شدن احساسات انساني خود را شنيد؟


و اما بعدي كه حتي نوشتن از آن برايم سخت است :


چند نفرتان نام روآندا و كشتارروآندا  را از اخبار تلويزيون ايران شنيده ايد؟


اساسا از



Rwanda: How the genocide happened


چيزي مي دانيد؟

لااقل فيلم زيباي Hotel Rwanda     را ديده ايد؟



مي دانيد بعد از هولو كاست بزرگترين نسل كشي قرن 20 بوده است؟


مي دانيد بين800000تا 1000000 نفر ظرف 100 روز به قتل رسيدند!


هيچ كداممان آن روز ها جاييمان جريحه دار شد؟


پس راستش را به خود بگوييم :  براي ما مسايل انساني چندان اهميتي ندارند باز هم جو گير شده ايم.


لینکهای مرتبط:


دادخواهی قتل عام در رواندا


آيا فرانسه در کشتار رواندا بي تقصير بود؟! 


رواندا: اولین محکومیت نسل کشی


Rwandan Genocide Project


In pictures: Rwanda - the skulls


In pictures: Rwanda - the survivors


 


 


لینک این پست در بالاترین


 

افتخار به یک جای دیگرمان

 


باز هم يك جايي از جاهاي متعددمون رو براي افتخار كردن پيدا كردم! امور شکم و زیر شکم


(البته از نوع مربوط به فاضلاب و ...)


از اونجايي كه اينبار يك نفر قبل از من مفصل بهش افتخار كرده من فقط ارجاعتون مي دم به:


ماجراها با کافه ها ٫ رستوران ها و مستراح های تهران

جمع "خ"ها: خواجه حافظ و خاتمي


عجب جريان با حالي رو تعريف كرده اين بنده خدا

حالا ديگه ابر و باد ومه و ..... دست به دست هم داده اند تا منجي بزرگ ايرانيان را راضي كنند كه بيايد و مردم ايران را نجات دهد ، فقط همين خواجه حافظ بيچاره مانده بود كه تنش را در گور بلرزانند و از او مايه بگذارند براي رضايت

 اين منجي!

همگيمان يادمان رفته انگار كه نجاتي در كار نيست. اين سيد تمام زورش را 8 سال تمام زده، هرچند نتايج خوبي داشته ولي بياييم دست از اين اعتقادات مزخرفمان برداريم و قبول كنيم كه دوران نجات دهنده ها به پايان رسيده و از دل اين اعتقاد شايد هر 300 سال يك شاه عباس يا يك نادر يا .... بيايند و در بين آنها به مدت صدها سال سلطان حسين ها ! حاكم خواهند بود.

خود ما نياز به تغيير داريم آهنگ عزيز! ظرفيتمان نياز به تغيير دارد و يا بايد هزينه اش را بدهيم و يا كلا قيد همه چيز را بزنيم كه اين راه دوم آنيست كه بيشتر خواص ايران انتخاب كرده اند ،چرايش بماند! توهين آميز است،

به هموطنان عزيز شوونيستمان بر مي خورد.

افتخار

به کجای ایرانی بودنمان افتخار می کنیم؟! به کجایش باید ببالیم؟


بعد از 9 ماه که چند تا از سرباز های وظیفه توسط قاچاقچیان سابق و تروریست های فعلی گرفتار شدند و ما ککمان هم نگزید، دیروز خبر کشته شدن همه آنها اعلام و این بار تایید شد و باز هم ککمان نگزید، حداکثر سری به نشان تاسف عمیقمان  تکان دادیم.


آرزو می کردم مسوولان ما هم مثل آقای پوتین در جریان تاتر مسکو عمل می کردند و همه، اعم از گروگان و گروگانگیر را از دم تیغ میگذراندند، لا اقل با اینکار نشان میدادند که این ماجرا برایشان مهم است. نه اینکه تا مدتها اصل ماجرا را انکار کنند. انکاری که گویا ترجیع بند رفتارهای سیاسیمان شده است.انکاری که امروز در وجود بسیاری از ما نهادینه شده و اینبار به قیمت جان تنی چند از مظلوم ترین  و بی کس ترین جوانان این خاک تمام شد. ( اگر کسی را در بخشی از این نظام میشناختند که محل خدمتشان مثل خود من مرز پاکستان نمیشد و در شهر و دیار خود خدمت میکردند).


ما ایرانیها از منظر امور مربوط به ادعا سر آمد همه خاکیان و بلکه همه کیهانیان هستیم ما نه تنها ناسیونالیست نیستیم بلکه از شوونیست بودن هم عبور کرده ایم و امروز بگونه ای دچار نارسیسیسم شده ایم. اما چون تناقض از اساسی ترین خصایص ایرانیست، ما در عین اینکه باهوش ترین،میهن پرست ترین ، راستگو ترین،همنوع دوست ترین،مهمان نوازترین و جمعی دیگر از ترین های انسانی را جملگی در خود جمع کرده ایم، اما نه تنها اوضاعمان  چنین است که همگی می دانیم ، که در مقام عمل بر خلاف تمام آن ترینها عمل می کنیم،رفتارمان با بی احساس ترین ملل جان پهلو میزند. بهمان بی احترامی می کنند و ککمان نمیگزد.جواب توهین ها را نه تنها نمیدهیم که با فرا فکنی مقصر را دیگران می دانیم و این بی احترامی ها را هم نتیجه رفتار آنها.


کاری به دولت و مسوولان ندارم که آنها لابد معذوریت هایی برای انتخاب نوع واکنششان دارند؟! از خودمان می گویم که امروز برایمان هیچ فرقی نمی کند که در اطرافمان چه می گذرد. ازکسانی که ادعاهایمان گوش فلک را کر می کند ولی پای عمل ، هیچ کدام ما قدم از قدم بر نداشتیم برای این سربازان مفلوک. دریغ از امضا زیر یک نامه شاید بی ارزش به یک ارگان.هیچ نکردیم و نشستیم و نه تنها هشدا ها را جدی نگرفتیم که  دست به انکار زدیم.هیچ کس نبود به این انکار کنندگان بگوید که در عصری که ربایندگان با کمک گوگل ارث نقشه حمله به پاسگاه شما را میکشند چرا تصاویر مستند را انکار می کنید ؟ چرا حتی  مشاهدات آن سرباز آزاد شده را هم جدی نگرفتید؟


ما ایرانیها به این رفتار عادت داریم! آنروزگاری که تازه از سیستان فرار کرده بودم و از سرنوشت تلخ آن همکار پزشک وظیفه با خبر شدم که آمبولانسش مورد اصابت آر پی جی اشرار قرار گرفت،من و امثال من به جای اینکه کاری بکنیم شکر کردیم که جان بدر برده ایم و در آن امبولانس نبوده ایم موقع برخورد آر پی جی!


 من هم قبول دارم که نبود رسانه های آزاد و نداشتن آگاهی عوام هر روز هر چه بیشتر به این امر دامن میزند ولی به حجم وبلاگستان فارسی که مینگرم نا امید   می شوم چرا که بسیار گسترده است ولی هیچ واکنش در خور توجهی را در این موارد از آن شاهد نبوده ایم.همگی دچار یک رخوت دسته جمعی شده ایم . تو گویی گرد تریاک ( شاید هم شربتش ) را بر آسمان این خاک پاشیده اند.در آنسوی مرز هم رسانه های اپوزوسیون احمق L.A نشین هم این سربازان را مزدور معرفی می کرد و بر طبل انتقام و شادی می کوبید.  


چرا باید به کشوری افتخار کنیم که داشتن شهروندی آن ذره ای ارزش ندارد حتی برای خودمان .


این کاریست که امروز در مورد کارکنان کشتی در بند دزدان دریایی هم انجام می دهیم وگویا باید گوش بزنگ فاجعه ای دیگر باشیم.


مبارکمان باشد!


 

سفيد

 


چند روز پيش هوس باز بيني سه گانه مشهور كيشلوفسكي به سرم زد: رنگها.


با سفيد شروع كردم ، هر چند كه اين فيلم وسطي است،  فيلمي معمايي، ولي معمايي كه از فيلتر نگاه كيشلوفسكي عبور كرده است.


فيلمنامه فيلم ساده و در دو خط قابل روايت است : حكايت مردي كه توسط همسرش بخاطر ناتواني


جنسي اش تحقير مي شود و خفت بسياري را تحمل مي كند تصميم به انتقام مي گيرد.



نكات قابل ذكر فيلم يكي بازي دلپي جوان است كه فيلمبين هاي اخير اورا با


Before Sunset  و Before Sunrise   مي شناسند كه اتفاقا به زعم من اينجا اصلا بازي خوبي ندارد.



اجراي خامدستانه وي از پلان پاياني فيلم  ، يعني تنها صحنه سخت در اين فيلم براي بازيگر آن، مي تواند نشان از تجربه كم وي داشته باشد. هر چند كه در سايت معتبر IMDB از بازيها تعريف زيادي صورت كرفته است.  بر خلاف دلپي ، آنچه از زاماكوفسكي (در نقش كارول) شاهد هستيم بازي خوبي است كه تا سكانس پاياني بلاهت را در خود حفظ مي كند.


اما سكانس پاياني كه در واقع كليدي ترين صحنه فيلم در آن جا گرفته جاييست كه تازه مي فهميم كيشلوفسكي چه رو دستي بهمان زده است. البته در دنياي  عجيب اين آدمِ بزرگ ، علت چنين رو دست هايي بسيار پيچيده هستند مثل پارادوكسي كه در بازي زاماكوفسكي در اين پلان نهايي شاهديم :احساس رضايت از فرو نشاندن كينه قديمي و در مقابل،اشكي كه با مشاهده معشوق پهناي صورتش را در بر مي گيرد كه البته به زعم من بيشتر بخاطر خودش و شكست عشقي اش است تا وضعيت امروز معشوقه سابق.در واقع كاراكتر مورد علاقه ما در حال دل سوزاندن براي خود است!


كيشلوفسكي البته اوايل فيلم يك كليد هم ارائه داده است و آن جريان سكه دو فرانكي است كه چرخش ناگهاني شخصيت ضعيف كارول را به آدمي مصمم از آنجا شاهديم. اتفاقا با شروع نقشه شيطاني كارول  جاي این سکه درون تابوت وي خواهد بود.


در كنار همه اينها شنيدن موسيقي گوشنواز زيگنف پريسنر در تمام طول فيلم بسيار لذت بخش است.


اين فيلم خرس نقره اي جشنواره برلين را نيز در يافت كرده است.


 

خدا لعنتت كنه اشتري

 


جز جگر بزني مرد!


 خدا نيامرزدت!


اميدوارم تك تك سلولهاي بدنت رو از هم جدا كنن  به جاي سيتو پلاسم توش قير داغ بريزن!


اميدوارم يك كابل با برق 20 تراولتي به مقعدت وصل كنن تا بفهمي جاسوسي چه طعمي داره!


دوست دارم شب اول قبر ارواح خبيثه خشتكت رو پاره كرده باشن!


از روح چنگيز خان مغول ميخوام بياد باهات محشور بشه و روزي يك ميليون بار ياساي چنگيزي رو در موردت اجرا كنه.


آخه مردك كچل! ميخواستي جاسوسي كني يا هر كار ديگه اي كه ميخواستي بكني به ماهواره VSAT   چكار داشتي ! مرده شور اون هيكل خپلتو ببرن (كه برده) مي مردي از يك ماهواره ديگه استفاده كني؟!


ازفرداي اون شبي كه با هيكل نخراشيده و كله براق منحوست اومدي توي تلويزيون و گفتي كه از ماهواره VSAT براي ارسال اطلاعات استفاده مي كردي ، اين ماهواره مخابراتي رو از ما گرفتن و كل ارتباطمون با دنياي خارج از سكو محدود شده به 3 تا خط تلفن از تنها يك ماهواره .


خدا لعنتت كنه اشتري . تو كه مُردي ولي فكر نكنم وقتي زنده هم بودي عقلت ميرسيد كه كار كردن وسط دريا بدون داشتن ارتباط با دنيا چقدر سخته.


حالا جاي شكرش باقيه كه خط اينترنتمون روي VSAT   نبود.


با اين قيمتهاي جديد نفت هم فكر نكنم ديگه پولي براي اجاره يك ماهواره مخابراتي ديگه وجود داشته باشه.


بايد صبر كنيم ببينيم ماهواره هاي خودمون كي ميرن آسمون.


 


 

حماقت بشر

 


نميدونم چرا چند روزه كه اين جمله انيشتين اپيدمي شده و مثل شعار مرگ بر آمريكا و مرگ بر اسرائيل در خيابوناي ايران توي هر سايت و وبلاگي ديده مي شه:
(منم دچار اين واگير جو زدگي شدم؟)
حالا كه متهم هستم لااقل جمله كذايي رو بنويسم تا دق نكنم
:




دو چيز انتها ندارند: كيهان و حماقت نوع بشرو من از بابت كيهان مطمئن نيستم



 جالبه كه در طول تاريخ همين حماقت ازلي بشر كار دست همه دانشمندايي داده كه قصد داشتن يه چيزي به معلومات بشر اضافه كنن  يا بقول استيون هاوكينز :


غير قابل توصيف


دقت كنيد كه برندگان نوبل كساني نبودند كه ثابت كنند ما انسانها چقدر ميدانيم بلكه اكثر آنها به ما نشان داده اند كه چيز زيادي از اطرافمان نميدانيم


حالا اين همون حماقتيه كه داره كار دست ما ميده.


چرايش بماند كه گويا اوضاع بس ناجوانمردانه كيشميشي است.


هر شب خوابهايي مي بينم از رژه نظاميان،مانور بسيجيان، آزمايشهاي روز بروز موشكي، آماده باش نيروهاي مسلح و...گويا بعضي از اين رويا ها متاسفانه تعبير شده و حضرات خبر از احتمال تكرار ۱۸ تير ميدهند و دم از احتمال شورش فقرا عليه اغنيا ميزنند.


چه خبر است اينجا؟
 

احمد آقالو


درگذشت!

جاسوس بازي


ديشب كه اعترافات اين آقاي جاسوس تاجر نما رو ميديدم خيلي كيفور شدم. يارو بعد از اين همه نامردي و خيانت توي زندان و چند ساعت مانده به اجراي اعدام ياد خدا افتاده بود و داشت همه مديران رو توصيه مي كرد به توبه و....، اما نكته جالب براي من در ديدن اين فيلم نشان دادن برخي از تجهيزات ايشان براي جاسوسي بود.
در حال كه توي حرفهاي اشتري مي شد رگه هايي از اطلاعات اين آدم رو در مورد High Tech ديد اما تجهيزاتش خيلي عتيقه بودن : يكي دو تا لبتاپ و يك سلفون  احتمالا ماهواره اي.
اعترافات اين بابا و توصيه هاش براي عدم استفاده از تكنولوژي و خطرناك بودن مثلا GPS من رو ياد فيلم هاي جاسوسي دهه 80 ميلادي انداخت كه يك دستگاه ردياب رو توي ماشين طرف جاسازي مي كردن و با كامپيوتر ردشو مي گرفتن ما هم توي عالم بچگي كلي براي خودمون تخيلات ميكرديم.
باباجان،دروغ چرا؟ دوران اين تخيلات به پايان رسيده و امروز GPS روي هر پاكت پي سي يا موبايل پدر مادر داري نصب است و هر آدم عادي ميتواند از آن استفاده كند.
تا كي ميخواهيم روي اين ارتجاع نهادينه شده در فرهنگمون پافشاري كنيم. تا كي ميخواهيم با كنترل جبري و مثلا فيلتر 5 ميليون سايت اينترنتي ،كاربرانمون رو به بهشت رهنمون كنيم. فكر ميكنيم تكنولوژي در جا خواهد زد؟
واقعا ايمان داريم كه مثلا ظرف ده سال آينده اينترنت پرسرعت آزاد و همچنين مديا هاي ماهواره اي روي همين موبايل هاي كوچك خودمون در دسترس نخواهند بود؟
البته كار ما بسيار سخت است مقابله با اين همه مظاهر فساد و اين ملتي كه به قول زعمايشان با ديدن انحناي پشت ساق پاي يك بانو حالي به حالي ميشوند، آنهم از پشت لايه اي ضخيم از چرم و لايه اي ضخيم تر از جنس جين.!

فرداي مهمتر از ديروز

 


امروز از ديروز خيلي مهم تر است چون :


يك.مجلس به كردان راي عدم اعتماد داد .


دو.اوباما اولين رئيس جمهور سياه پوست امريكا شد.


پرزيدنت اوباما در فاكس نيوز


سه. البته از همه مهمتر ،تا يك ساعت ديگه هليكوپتر فرود مياد و من سكوي نفتيمون رو ترك مي كنم

استحاله

  


در تعاريفي كه امروز براي كاربري در اينترنت مي شود وبلاگ من يك وبلاگ حرفه اي به حساب نمي آيد، چرا كه وبلاگ داري از اصول و قوانيني پيروي مي كند كه بسياري از آنها جزو اهداف من براي نگارش در اين فضا نبوده اند؛ به عنوان مثال دروغ است اگر بگويم براي من اصلا مهم نيست كه كسي اينجا را بخواند، كه در اين صورت فلسفه نگاشتن در اين وبلاگ احمقانه خواهد بود. اين موضوع وجود دارد ولي اهميت زيادي براي من ندارد و با اينكه تمام دستورالعمل هاي خبرگان اين راه ازجمله دكتر مزيدي و  فتحي را در اين زمينه مطالعه كرده ام ،انگيزه اي براي عمل به اين توصيه ها ندارم.                                                                                              همچنين در تقسيم بندي كاربران در اينترنت كه دكتر مجيدي در يك پزشك مقاله جالبي در اين مورد آورده است، مي توانم همين حرف را بگويم كه من جزو  (creative)خلاقان اينترنت نيستم، يعني مطلب جديدي از ذهن خودم خلق نمي كنم و اساسا اين وبلاگ محليست براي پياده كردن آنچه كه در ذهنم مي گذرد و از آنجايي كه اصلا اولويت ندارد فواصل زيادي بين نوشته ها وجود دارد. البته اين را هم بگويم كه صرفا خلاق بودن امتيازي محسوب نمي شود ،چرا كه ممكن است فردي فقط مزخرف به بيرون تراوش كند (بدون قصد توهين مثل برخي از وبلاگهاي شعر).  براي مثال چند لينكي كه پيوندهاي اين وبلاگ ديده مي شوند ، مكانهايي هستند كه در عين سادگي ( البته غير از   آدم برفي ها كه بسيار پيچيده است) مي توان آنها را معيار ساده اي از خلق كردن به حساب آورد.هر چند معمولا همه خلقت هاي بشر در پاسخ به يك نياز است.


در هر روي  كاربري من در اينترنت بيشتر از نوع مطالعه است و در اين زمينه به طرز بيمار گونه اي حريص هستم و واكنش هاي خود را بيشتر به موارد مورد مطالعه ام مي نگارم .  ترجيح مي دهم فرصتم را براي عبور دادن آنچه كه مي خوانم از فيلتر خودم و نگاشتن آن در اينجا به هدر ندهم و بجاي آن از امكانات روز موجود در اينترنت براي به اشتراك گذاري سريع مطا لب استفاده كنم مثل گوگل ريدر  و  فرند فيد  و خوشمزه و بالاترين  و يا حتي دنباله .


حال انگيزه من براي نگارش اين پست خيلي  جالب  است و خودم ارتباطي در اين بين نمي بينم


بالاخره بخشي از لايحه جرايم اينترنتي تصويب شد : از 2 سال زندان تا نهايتا اعدام براي تشويش اذهان عمومي . گويا بهترين وبلاگها هم قرار است  توسط دولت رصد شده و مورد تقدير قرار بگيرند كه بعد از رده اول وبلاگهاي علوم ديني و قرآني،  با فاصله بسيار زياد به تيراژ بالاي مخاطبين از  وبلاگهاي زرد  تقدير خواهد شد.


بد هم نيست يك وبلاگ زرد با دوستان بزنيم و جديد ترين آهنگ ها و عكس هنر پيشه ها و اندكي خاله زنك بازي هم ( ارتباطات مخفي آدمها با هم) چاشني اش كنيم تا در نظر دولتمردان كاربران بي آزار اينترنت شناخته شويم.


همه اين خزعبلات را نوشتم تا سر پوشي بگذارم بر اين جمله آخر كه امروز روز خيلي مهم و سرنوشت سازيست، براي هممه مردم كره زمين ، چرا كه امروز مردم آمريكا تصميم مي گيرند ساكنان كره زمين چگونه بايد زندگي كنند ( خيلي دايي جان ناپلئوني بود؟) و روز شايد مهمي براي ما ايرانيان است چرا كه امروز و در واقع همين الان اتفاقي در شرف وقوع است: استيضاح كردان وزير كشور كه اگر راي بياورد و اگر به قانون اساسي عمل شود و بر عكس روال پيچاندن قانون در بين رجال مملكت موضعي اتخاذ شود كل دولت بايد مجددا راي اعتماد بگيرد.


عجيباً غريبا!  


-----------------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن: دكتر كردان ديگه دكتر نيست! راي نياورد.

 

لينك هاي هفته

 


بدون شرح:


خاتمی تر از خاتمی- پاسخ سردبیر شهروند امروز به محسن آرمین سخنگوي سازمان مجاهدين انقلاب


 


ماهنامه سينمايي ادبي آدم برفی ها

طنز روزگار

 


۱.همزمان با اعتراض برخي نهادهاي دانشجويان اصولگرا به حکم زندان براي مدير مسوول سايت اينترنتي "عدالتخانه"، ‏دادسراي تهران خبر داد که: "حکم مدير سايت عدالتخانه اشتباه اعلام شده است".مهرماه بود که خبرگزاري هاي فارس و مهر خبردادند که امير تفرشي در پي شکايت حسين موسويان، سخنگوي تيم ‏سابق مذاكرات هسته‌اي ايران و معاون بين‌الملل مركز تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت نظام به شش ماه ‏زندان و 20 ضربه شلاق محکوم شده است.


۲.چيزي به استيضاح دكتر نمانده  ،ايشان هم براي اينكه از رده طنازان عقب نماند، گويا به نمايندگان مجلس پيغام داده اند كه: "درست است كه من خالي بسته ام،درست است كه من با فوق ديپلم احتمالي ،دانشيارم ولي بسياري از اعضاي هيات علمي با مدرك دكترا و بالاتر ،استاديار، درست است كه من سالها با اين مدرك حقوق گرفته ام،درست است كه كاري كه من كرده ام بر اساس قوانين مدني تا 3 سال حبس دارد ولي مستحق چنين تاواني نيستم و تاوان اين كارهاي من معذرت خواهي است نه استيضاح!"


۳.ديشب در برنامه عصر ايمان دكتر عماد افروغ به طنازي اي پرداختند كه دود از گوشهاي من بيرون زد ايشان فرمودند: " تمام بدبختيهاي ما از زمان رضا خان شروع شده كه جامعه ما را دگرگون كرد و با عرض پوزش از مردم محترم بايد بگويم كه ما انقلاب كرديم ولي فقط آدمها را عوض كرديم و نتوانستيم ساختار حكومت پهلوي را تغيير دهيم." دكتر افروغ در پاسخ اصرار مجري بر اينكه اين روند از قبل ايجاد شده بود يا اختراع رضا شاه بود اظهار كرد:" شاه هاي قاجار ما عليرغم همه مسايلي كه داشتند به اصول و سنت ها پايبند بودند." و اين يعني اينكه ملت شريف ايران! بي خيال اينكه خاندان قجري چگونه مادر مملكت را به.... دادند،فراموش كنيد كه چه بخش عظيمي از اين خاك در زمان آنها از كشور جدا شد، اشكال ندارد كه طلاي زنان اين مردم براي تامين هزينه جنگ از آنان گرفته شود ولي آنها را ذوب كرده و خرج سفرهاي مشهورشان  كردند.فقط مهم اينست كه شاه هاي قاجار به اصول استبدادي حاكم پايبند بودند،به چشم در آوردن ها ، به اهميت دادن به چاپلوسها، به اصل اصيل حماقت تاريخي و..... مهم اصول است برادران سنت را در يابيد ،گور باباي مدرنيته!                                                                                   خلاصه اينكه طرح نظري استريليزاسيون قاجاريه كليد خورده است.


 

زلزله

 


فعلا بي خيال "نلسون ماندلا" ي كبير.
آدم ديوانه مي شود. اينها را ببينيد: 
علل زلزله و عوامل نجات از زلزله


باورتان مي شود كه اينها را  نه در سايتهاي مذهبي ومربوط به حوزه هاي علميه ، كه در سايت هلال احمرمنتشر شده است؟ يعني اصلي ترين متولي برخوردبا بحران هايي مانند زلزله، سيل و...


الحق كه بخش آموزش اين سازمان بشدت فعال است.اما يك سوال : ايران يكي از بيشترين آمارهاي مرگ و مير در اثر زمين لرزه را در صد سال اخير داراست،كسي در سازمان هلال احمر وجود دارد كه ارتباط اين علل و عوامل توضيح داده شده را با آمار قربانيان ايراني زلزله براي من توضيح دهد؟


نكند عوامل استكبار جهاني در اين سازمان خدوم نفوذ كرده اند و قصد دارند ملت شريف ما را متهم كنند كه مغضوب خداوند هستند؟


 

آينده يعني فردا؟

 



ديروز در يك پست طولاني در مورد اين فيلمي كه اخيرا از رابطه خصوصي يك آقاي ملبس به عبا و عمامه پخش شده مطالبي نوشتم و به آسيب شناسي رفتار ما ايراني ها در زمينه سرك كشيدن به زندگي مردم پرداختم كه به دليل يك اشتباه سهوي پاكش كردم .قصد پرداختن به موضوع ديروز رو ندارم چون احساس حماقت مي كنم از تكرار يك كار.اما آخر مطلب فقيد ديروز اشاره اي داشتم به رفتار ماندلا گونه و قامت بزرگ و پيامبرانه اين انسان بزرگ و اينكه چگونه بخشش مي تواند .........
اين موضوع را دوست دارم و به آن در آينده خواهم پرداخت،مخصوصا با پرونده اي كه اين شماره
شهروندامروز چاپ کرده بود.

غرغر


باز هم انتقاد! باز هم خبرهاي نگران كننده از اقتصاد! باز هم ترس از بحران تورمي بهار آينده!مردم كنجكاو ايران، انتخابات،امتحان زبان، مهاجرت و...

خشم مهرورزان بر استاد آواز!





خب استاد شجريان هم مزه انتقاد از سياست هاي دولت رو چشيد!


پس از عصبانيت جناب شجريان از قطع مكرر برق و بي برنامگي در جريان كنسرت همايون خان و گروهش كه به انتقاد استاد روي سن منجر شد، گويا دفتر امور مجوز هاي وزارت جناب صفار هرندي در راستاي طرح كرامت انساني دولت آقاي دكتر و جهت احترام به حقوق مردم شريف كه براي كنسرت ها وقت و هزينه مي كنند


و همچنين براي عدم خدشه به نام استاد شجريان و هزار تا دليل خوب ديگر، تا اطلاع ثانوي و تا زماني كه دلايل اصلي بروز چنين بي احترامي هايي (قطعي برق) به ساحت هنر ايران شناسايي نشوند موضوع مجوز به كنسرتهاي استاد شجريان   " كان لم يكن" اعلام مي شود.


باز هم از حكومت مهرورز دكتر انتقاد كنيد! مي بينيد چه احترامي براي هنرمند و هنر دوست قايل هستند؟


استاد شجريان عزيز! فكر مي كنم بعد از دكتر سروش و محسن كديور و حسن يوسفي اشكوري و محسن نامجو و نيك آهنگ كوثر و هزاران بزرگ و كوچك نامدار و ناشناس ايراني ديگر، اين بار  " قرعه دولت به نام شما افتاد" ، و اراده بر آن شده كه شما را نيز فراري دهند .حال اينكه چقدر پايداري كنيد يا اينكه آنان چقدر قدرت براي مبارزه با نام بزرگ شما در چنته داشته باشند، امريست جدا كه در اين مقال نمي گنجد، ولي باور دارم كه با رفتن شما وشمايان فقط اين كشور و ساكنانش خواهند بود كه هزينه اين خسران را پرداخت خواهند كرد.


مسلما حرجي بر شما نيست حتي اگر امروز برنجيد و ايران را ترك كنيد.


مظاهري نامرد و مدمدوف پفيو....


عجب ركبي خورديم! ديدين !؟ حالا هي دكتر جيغ بزنه مافياداريم ها! شماها بهش بخندين، ديديد تا اين بنده خدا پاشو از ايران بيرون گذاشت اين مظاهري بي معرفت يه نامه گرفت دستش و چغولي كنان ، زپرت هر چي رايحه مايحه خوش خدمت رو قمصور كرد؟
اين دكتر باهوش ما هم رفت در قلب دشمن با هر خبر نگاري كه ميشد صحبت كرد و همه رسانه ها رو روشن كرد كه " برداشتتون از ايران كاملا اشتباهٍ و ايرانيها از همه دنيا آزادترن" ، ولي مگه به خرج اين امپرياليست ميره كه ما اينهمه خوبيم؟
نامردا مخ اين مدادوف! ساده رو زدن و تا ما اومديم پيروزيهامون توي نيويورك  رو جشن بگيريم ضد حالي بهمون زدن اساس، هر چي مسافرت بود از دماغمون در آوردن!
بيكار هاي بي خاصيت بازم يه چيزايي واسه خودشون گفتن اسمشو هم گذاشتن قطعنامه خبر ندارن كه ما داريم كسايي(امثال آقاي شيباني) رو كه عزمشون رو جزم كردن كه سينه هاي ستبرشون رو جلوي تركشهاي ساركوزي ماركوزي ها سپر كنن تا ما نترسيم و احيانا......

-------------------------------------------------------
اما ، بتاز سمندر ، بتاز!
اكنون دور ،دور شماست .خودمان خم شديم تا بهتان سواري بدهيم ، لذت سواريتان را ببريد ولي اندكي بترسيد از روزي كه خسته شويم از سواري دادن.

-------------------------------------------------------

پ.ن: اين آقاي شيباني كامنت طنزي گذاشتن كه من رو كلي خجالت داد. ايشون قول دادن به همراه عده اي
شجاع قلب بروند جلوي خمپاره هاي 60و 120 دشمن سپر انساني تشكيل دهند.لازمه بگم كه آقاي شيباني دامپزشكي هستند غيور.

Blind Chance



امروز از سر بيكاري و خسته از زبان انگليسي تصميم گرفتم يه كار غير انگليسي بكنم بنابراين توي آرشيوم يه گشتي زدم و فيلم Blind Chance ساخته كيشلوفسكي رو انتخاب كردم براي باز بيني.
جاتون خالي خيلي حال داد. اينكه اين بنده خدا بيست سال پيش چه موضوع بكري انتخاب كرده.



جالب اينجاست كه بر خلاف قصد مازوخيستانه اوليه ام از اينكه با توجه به زبان غير انگليسي فيلم كمتر بتونم باهاش ارتباط برقرار كنم و فقط زيرنويس فارسي كمكم كنه، اساسا زيرنويس  نقش بسيار كمي توي چشم نوازي فيلم داشت. فضاي سرد و جامعه پر كنتراست اروپاي شرقي پس از جنگ جهاني بخوبي در جاي جاي فيلم مشهوده طوريكه حتي خصوصي ترين روابط انساني طوري سرد به تصوير كشيده شده كه گويا شاهد مسواك زدن شخص قبل از خواب هستيم.(منظورم كار قبل از مسواكه).
در ساختار اپيزوديك اين فيلم چند تا سرانجام براي قهرمان تصوير شده كه هر كدوم از ديگري مزخرف تر و جفنگ تر هستن، اما اين فيلم حرفي براي گفتن داره كه طبيعتا سرنوشت قهرمانش نيست.
ديدن اين فيلم اگر نديده ايدش واجب كفايي و اگه قبلا ديديد مستحب است (مرتبط با حال و هواي معنوي ما در اين روز هاي مبارك)


توي پرانتز


توي اين روز هاي ماه رمضان كه معنويت و پاكي و صداقت و پرهيزكاري و عشق به همنوع و صفا و صميميت داره از گوشهاي يكايك مردم شريف،نجيب،ديندار،راستگو و هميشه جوگير( اٍ ببخشيد منظورم هميشه در صحنه بود) ايران
به بيرون فوران ميكنه خووندن اين اظهار نظر جناب ساركوزي خالي از لطف نيست كه
ممكنه يه روز صبح از خواب بيدار شيم ببينيم اسراييل به ايران حمله كرده
يكي نيست بهشون بگه آخه نامردا دلتون مياد ما كه اين همه خوبيم رو اذيت كنيد؟

شيپور جنگ


خب بالاخره شيپور جنگ قدرت به صدا در آمد و  حزب جناب شيخ كروبي آغاز گر آن شد و آقاي رهبر هم توپ را مجددا به زمين چپها انداختند و با حمايت بي دريغشان از دولت نهم به آقايان نشان دادند كه با دعواهاي زرگريشان
تنها كاري كه ميتوانند بكنند داغ كردن تنور انتخابات خواهد بود و گرنه دولت مورد تاييد همين جنابان "خوش خدمتي" هستند ( راستي هيچ فكر كرده ايد كه انجمن نوبل چرا جايزه نوبل اقتصاد را به تيم اقتصادي دولت نميدهد؟
من مطمئنم دست استكبار پشت ماجراست وگرنه اين هنر نمايي آقايان در انواع رشد را حتي نوابغي مثل "آدام اسميت" هم نميتوانستند پيشبيني كنند).
اما ما مردم چه بر سرمان خواهد آمد؟
فكر مي كنيد راه نجاتي داريم؟ به زعم من راهكار جناب ناطق و تشكيل دولت وحدت ملي ( آنهم نه به نمايندگي آقاي خاتمي) تنها راه باقيمانده و بهترين آنهاست.
اگر اين دوستان چپ تشنه قدرت اندكي منطق بر رفتار سياسيشان حاكم كنند امروز روزيست كه همگي بايد
زير علم شخصي مثل آقاي رفسنجاني سينه بزنيم (بلكه هم زنجير).
همه يعني تمام روشنفكران و تحصيل كردگان! تا شايد زورمان به حماقت تاريخي ملت ايران بچربد و بتوانيم
ملت ساده را بباورانيم كه ادا هاي عدالت خواهانه و گدا پرورانه در دنياي امروز رنگي ندارند .
اينكه دست از افسانه پردازي ها و خيال بافي برداريم و بفهميم كه تنها راه برون رفت ايران از روزگاري كه گرفتار آنيم پيشرفت بطئي و گام به گام است حتي اگر مركبمان را دوست نداشته باشيم.

عروسی به سبک اصولگرایی


نمی دونم عروسی من به وب ربطی داره یا نه! چون کلهم دو سه نفر از مهمونای ما مطالب این بلاگ رو میخونن
ولی از اونجای که دچار مقداری احساس رضایت شدم شاید یه زمانی تصمیم گرفتم اینجا چیزی بنویسم.
اما فعلا اون چیزی که از مجلس عروسی ما به ماهیت این وبلاگ ارتباط پیدا میکنه یکیش قطعی برق بود که 2 ساعت مجلس رو در تاریکی فرو برد (خوشبختانه سر شب بود و من و عروس خانم امکانش رو داشتیم که نریم تو مجلس). نکته بعد هم این بود که تا مراسم عقد تموم شد و ارکستر خواست شروع کنه دوستان اماکن اومدن و تا یک ساعتی جو خفقان رو به مجلس حاکم کردن. اما خب در نهایت همه چیز به خیر گذشت.
اما جالبه که ایرانیها با این همه بلایی که داره سرشون میاد از نظر آقای دکتر خیلی هم خوشبخت و شاد هستن.
احساس حماقت میکنم!
وسط همین مجلس عروسیم به خودم قول دادم سال آینده شمسی رو در خاک ایران نباشم و این مملکت رو با تمام گل و بلبل هاش برای دیگران بگذارم ، هر چند که دوست دارم در صورت تغییر شرایط فعلی  برگردم همینجا    ( که در 50 سال آینده بعید به نظر میرسه که این کشور قابلیت زندگی رو بدست بیاره)

خاتميزم نه آقاي قوچاني! مديريت، علم، صلابت

 


  


نيمه مرداد ماه يادآور يكي ديگر از روزهاي سرنوشت ساز اين كشور درروزهاي تفته اين ماه غريب است.


صدور فرمان مشروطيت در يك قرن و دو سال پيش. امروز ما وارث نوعي از حكومتيم كه فارغ از هر گونه صفت اطلاقي نتيجه مستقيم و غير مستقيم اقدامات اجدادمان در آن روزهاست.اقداماتي كه فراز و نشيب بسياري به اين گونه از كشور داري وارد كرده است:


 روزي مشروطه ، روز ديگر استبداد صغير و انحلال خشن پارلمان ، روزي دولت دست نشانده و روز ديگر حكومت مليون و بعد دولت نظامي. در اين سي سال اخير هم نوع جديدي از نظام پارلماني را در ادبيات سياسي دنيا باب كرديم.


اما سخن من اين نيست. اين روز ها جنبشي در لايه هاي قدرت ديده مي شود براي انتخاباتي كه همگان آنرا مهم پنداشته اند : چپها و راست ها، اصولگرايان و اصلاح طلبان، خوش خدمتي ها و كارگزاران، مليون و تند روها، تحريمي ها و اپوزوسيونها . همگي در حال جنب و جوشند .


 صحبت از خاتمي است براي بار سوم؟! صحبت از نوري است!


 و از ديگراني ديگر كوتاه و بلند ، نامدار يا جوياي نام.


ائتلافي پنهان گويا شكل گرفته به سردمداري ناطق نوري ( همو كه مي گويند بخشي از آراي بالاي خاتمي در يازده سال قبل از بغض او بوده)،به پشتگرمي هاشمي رفسنجاني (همو كه پنبه اش را همين آقاي قوچاني و دوستانش زدند و در دور دوم انتخابات 84 در يك چرخش آشكار والبته معقول خواستار راي دادن به او شدند، با اين پندار كه اينجا فرانسه است و مردم كوچه و بازار قادر به تحليل سياسي!)، و جالب تر از همه نماد اين جنبش است:


آقاي خاتمي با همه آرامش و متانت و سكوتش. كسي كه عقب نشينيهايش حتي از خطوط قرمز خودش انصافا لقب تداركاتچي را برازنده اش كرد. كسي كه بارها و بارها حقيقت را به قربانگاه مصالح برد و در اين راه در قرباني كردن بخش عمده اي از هوادارانش در مردم با خالي كردن پشت دانشجويان و حتي وزيران نامدار خودش ، لحظه اي ترديد به خود راه نداد و نهايتا با قطره اي اشك بر چشم ، مردم مستاصل را باز پاي صندوقها كشيد.


اما آقاي قوچاني سخن من اين هم نيست! نگراني من از جاي ديگريست بياييد فرض كنيم امروز تابستان 88 است و شما ( منظورم نماينده اصلاح طلبان است) رييس جمهور هستيد، آيا دوباره قرار است حوادث76 تكرار شود و حاميان آقاي رييس جمهور و تئوريسين هاي وي (آقاي حجاريان بويژه) مصاحبه كنند كه ما فكر نمي كرديم برنده شويم؟


آيا هيچ طرح و برنامه اي براي آنروز در دست داريد يا فقط نگراني تان از باب شركت كردن من و امثال من در انتخابات و راي دادن مان به نماينده اصلاحات است؟ وقتي چنين سابقه اي اينقدر روشن از اين طيف موجود است و همگان به ياد داريم دعواهايتان را بر سر لحاف ملا،  چگونه مي خواهيد سايه سنگين قدرت طلبي را ازچهره اقداماتتان بزداييد.


امروز همه تحليلگرند و منتقد اما من به دنبال پاسخ چند سوالم :


آقايان مگر نه همه شما دولت نهم را براي برنامه هاي اقتصاد خرد كن مقصر مي شماريد؟


-         بخشي از برنامه اقتصاديتان را برايمان باز كنيد، بگذاريد ما هم بدانيم در صورتي كه به نماينده شما راي داديم چگونه ميخواهيد تورم28 درصدي امسال و 20 درصدي سال92 از ديد اكونوميست را كاهش دهد؟


-         برنامه شما براي كنترل بخش مسكن چيست؟ مگر نه سرپناه از جمله نيازهاي اوليه هر انسان است و تامين بخشي از اين نياز اوليه وظيفه حكومتها؟ با 20 درصد جمعيت زير خط فقر چه نقشه اي براي كاهش هزينه سرپناه داريد؟


-         چه كساني را براي پستهاي بالاي وزارتخانه ها در نظر گرفته ايد؟ چون با اقدامات دولت فعلي به نظر مي رسد دولت بعدي به بيش از 500 مدير ارشد نياز داشته باشد.


-         آيا برنامه اي براي بهداشت و درمان مملكت داريد؟ يا كما في السابق چنين مي پنداريد سلامت در معادلات سياسي نقشي ندارد و در نتيجه هر سال مجبور خواهيد شد كسريهاي كلانتان را در اين بخش از قلك نفت بپردازيد.


-         برنامه مدوني داريد كه رشد جمعيت4/1 درصدي(كه با خون دل بدست آمده بود) را كه در يك اقدام فرهنگي ظرف3 سال به 2 درصد رسيده اصلاح كنيد يا شما هم مثل رييس دولت نهم مي پنداريد كه ما انقدر نفت داريم كه دو برابر جمعيت فعلي را هم ميتوانيم سير كنيم


-         يا شايد هم قصد داريد كبك   رفتاري كنيد و بگوييد اين فقط به علت شكم هرم جمعيتي است و كاريش نمي شود كرد!


-         آيا اصلا به مردمي كه قرار است برآنها حكومت كنيد فكر مي كنيد؟


-         به فساد ، به مواد مخدر، به بي هويتي جوانان، به آمار طلاق، به فرار مغزها؟


-         آيا ميدانيد براي تربيت كسي مثل من چقدر پول اين مردم خرج شده و مهاجرت امثال من چه سود سرشاري براي كشور مقصدم  خواهد داشت؟


 


آقايان تئوريسين! ماديگر دولت ايدئولوگ نياز نداريم .ما به جاي شنيدن تئوري هاي زيبا علاقه وافري داريم كه تئوري هاي معمولي را ببينيم كه اجرا مي شوند و مسوول اجراي آن پاي همان حرفهاي معمولي اش مي ايستد و قدمي از آن عقب نمي نشيند.


 


 


 


 پ.ن: زبان سرخم فراموش كرده بود كه اينجا را تحريم كرده ام ، ولي هر چه اين متن را باز خواني كردم اثري از اختلال در امنيت رواني در آن نيافتم.اميدوارم برادران بولتنيست نيز با من هم نظر باشند.


 


 

شايد وقتي ديگر


مرداد هميشه در ايران پر رنگ بوده است! خيلي از اتفاقات سرنوشت ساز صده اخير در اين ماه پيش آمده اند!
و اين روز ها ما منتظريم  ببينيم مرداد 87 برايمان چه خاطراتي را رقم ميزند. امروز يكي از آن روز هاست
روز موعود پاسخ مردان سياست به بسته ملعون غربيهاي معلوم الحال.
شايد وقتي ديگر مجالي باشد كه در مورد فرصت هايي كه در اين ماه براي نفس كشيدن بود و سوخت بپردازيم،
اما اينبار نه از زير اين گنبد كبود!
از زير آسمان ديگري كه به همين اندازه آبيست اما گنبدش نه به اين كبودي.
آقايان بالا دستي مملكت گل و بلبل! يك لطفي در حق ما بكنيد. اندكي تيشه موجود در دستتان را نگاه داريد تا ما
اين ريسمان پوسيده گره زده شده مان به ريشه هاي اينجا را ببريم.
شايد وقتي ديگر توانستم بدون استعاره و كنايه و الباقي صنايع پنهان كار ادبيات ايران و ايراني ، دو كلمه حرفم را در همان دو كلمه و صريح بگويم.
صادقانه مي گويم امروز جراتش را ندارم !
شايد....!

پول تو جيبي


آقايان طراح طرحهاي پيچيده و عجيب غريب اقتصادي!
من پول تو جيبيتان را نمي خواهم و دليلي نميبينم براي گرفتن چند هزار تومان كه در هر روي بايد براي آن تاوان گزافي پرداخت كنيم. حال چه اين فرم شما را پر كنيم چه پر نكنيم!
وقتي قرار است نقطه پاياني بر پويايي بازار اين مملكت و معيشت شهروندانش نهاده شود ديگر چه تفاوتي ميكند كه ما دست گداييمان را براي اندكي صدقه آنهم پول ارزشمند نفت بالاي 130 دلاري به سوي شما دراز بكنيم يا نكنيم!
دولتمردان محترم ايران ! ما مردم ايران سياستمدار نيستيم رقباي جايگاه شما هم نيستيم ما فقط ميخواهيم زندگي كنيم البته ميخواستيم!
امروز فقط ميخواهيم زنده بمانيم.
مردان قدرت! چگونه طرحي كه هنوز از كانال مجلس عبور نكرده و همينطور از شوراي نگهبان، به طور  خلق الساعه اي اجرايي شده و ميليونها پول نفت برايش خرج ميشود؟

دوستان عزيز مركز آمار ايران! مگر شما مدركتان در رشته آمار نيست؟
مگر شما متوجه جوانب فرمي كه طراحي كرده ايد نيستيد؟
مگر شما معني واژگان حجم اطلاعات(ديتا)، آناليز، قابل اعتماد را در رشته تخصصيتان نميدانيد؟
آقايان چگونه ميخواهيد صحت و سقم فرمهاي پر شده را بدست بياوريد؟
جالب است كه براي سر شماري جمعيتي عزيزان آمارگير ساعتها تحت آموزش دقيق قرار ميگيرند حال براي چنين طرحي كه خود اشخاص بايد اطلاعاتشان را بدهند 5 دقيقه آموزش آنهم در آگهي هاي بازرگاني پخش ميشود.
دولتيان عزيز! ممكن است يك دليل و فقط يك دليل براي ما بياوريد كه مردم نجيب ايران با تمام سوابق
بدبيني و پنهانكاريشان چرا اينبار بايد راست بگويند؟ آنهم در مورد خصوصي ترين مسايل كه مي تواند منجر به پرداخت مالياتهايي شود كه بيشترمان سالهاست كه از پرداختش مي گريزيم.
عزيزان گرداننده كشور!
من پولتان را نميخواهم هر چند به هر روي مجبور به پرداخت هزينه اش هستم.
طرح هاي عجيب و غريب و پره ماچور اقتصادي آنهم در كشوري كه به قول خودتان هزاران نفر-ساعت كار براي پروژه هاي 20 ساله اش انجام شده جز بازي سياسي چيز ديگري نيست.
من بازي نميكنم! اين توپ ارزاني خودتان.

حمید هامون

 


خسرو شکیبایی یا بهتر بگویم حمید هامون رفت و بخشی از کودکی،


نوجوانی و جوانیمان را با خود برد.


قصد مرثیه سرایی جهت فقدان عزیز از دست رفته مان را ندارم.


چرا که مرگ بخشی از زندگی است و من به واسطه شغلم بسیار با آن روبرو بوده ام و سهمگین بودن ضربه آن را کمتر احساس می کنم.


همچنین از این عادت زشت ایرانی که از دست رفتن هر کسی باعث شود که او را تا مقام قدیسین بالا ببریم متنفرم.


اما دلم گرفت که بسیاری از ما خسرو شکیبایی را دوست داشتیم نه به خاطر دانش اش و نه به خاطر شخصیت فرشته وارش که به خاطر زندگی کردن نقش هایش که بخاطر زیبایی و صداقت اجرایش به خاطر شانه های پهنش، به خاطر صدای دو رگه اش، به خاطر سین شین زدن های تکراری اش و از همه مهمتر بخاطر شریک بودن در بسیاری از لحظه های شیرین و تلخ زندگیمان با او.


در بالاترین مقام بخاطر حمید هامون و بعد از آن تعداد زیادی نقش به یاد ماندنی که هر کدامشان در بخشی از زندگیمان با ما بودند:


ابلیس، کیمیا، خواهران غریب، مدرس،سارا٬ پری ٬رضا صباحی، روزی روزگاری،


......حکم و...... در نهایت اتوبوس شب.


یادش گرامی که فقط حمید هامون برای به جای ماندن این یاد در ذهن فراموشکار ما کافیست!

علت تحريم


ترس عين سگ!
تازه متوجه شدم يكي از مهمترين بوهايي كه اين اواخر به مشامم ميرسيد رو اشتباهي گرفته بودم!
اين بوي قورمه سبزي اي بود كه از سر خودم بلند شده است !
جهت جلوگيري از گاسترو انتريت احتمالي بر اثر خوردن اين قورمه فعلا نوشته هاي بودار و در واقع مغز خودم را
بايكوت كرده ام . هر چند فشار زيادي كه اين كار به من وارد كرده مانع انجام هر كار مفيدي شده
ولي فعلا مقاومت كرده ام تا ببينم كي اين زبان سرخ سر نه چندان سبزم را به باد خواهد داد.

همچنين خاطرات سياه باز يادآوري شده اين روزهادر يكشنبه تلخ  دانشگاه تبريز.

جهت اطلاع !



تا اطلاع ثانوي بنده وبلاگ خودم را تحريم مي كنم!

نگرانی


نگرانم و امیدوارم که اشتباه کرده باشم!
از همه سو بوهای بد به مشام می رسد. از مجلس با طرحی مبهم در تشدید مجازات اخلال گران امنیت روانی جامعه و واقعا روی سخن این طرح کیست؟ پ.و.ر.ن.و نگاران یاوبلاگ نویسان ؟، از نیروهای نظامی با آمادگی کاملشان برای مقابله با دشمن متجاوز طوریکه دستور حفر قبورشان هم داده شده ،از بسته 5+1 ،از اسراییل که هر روز تهدیدی جدید می نماید و حمله هوایی گسترده در فواصل دور را تمرین می کند ،از بازار نا بسامان نفت که پاشنه آشیل قدرتمندان جهان است و این پاشنه آشیل (بخوانید تنگه هرمز) در دستان ماست، از طرح جسورانه دولت در حذف یارانه ها آنهم در این اقتصاد شکننده امروز ایران، از آمریکاو   رییس جمهور آتشی مزاجشان و ........
امیدوارم اشتباه کرده باشم!
همه  چشم به پاسخ ایران به این آخرین پیشنهاد دوخته اند.
آرزو می کنیم پاسخمان که قابل قبول باشد برای آنها!
 آرزو می کنیم که در صورت تند بودن پاسخ ما لا اقل عقلا و میانه رو های آنها به تند رو هایشان اجازه ترکتازی ندهند و فقط به تحریمی شدید تر قناعت کنند تا ما ایرانیها اندک اندک و زیر بار تورم کمرمان بشکند نه در نتیجه ترکشهای موشکها و قحطی ناشی از آن!
امید!
امید!
امید!

رفتنی ها!

 


رضا رشید پور به همراه برنامه مثلث شیشه ای اش به ملکوت اعلی پیوست
ناگفته پیداست که علت این اختتام ناگهانی آنهم بلافاصله پس از برنامه علی دایی اولین نکته ای که یادآوری می کند لابی قدرتمند علی دایی است اما این فقط پوسته ماجراست، که ریشه اصلی این قطع ناگهانی را باید در شبهای سیاسی این برنامه چالشی جستجو کرد٬

افرادی که نامشان حتی در نظر سنجی برنامه برای تکرار در شب آخر آورده نشد
به خصوص منظورم 2 نفر خاص است که حضور دومی حکم پایان این تمرین انتقاد پذیری بود:
دکتر دانش جعفری، مهندس عبدالعلی زاده.
رفتنی دوم٬ نام بزرگیست که حضورش اینجا صرفا جهت یادآوری بزرگی نامش است:
بیل گیتس به صورت رسمی از کلیه مسوولیت هایش در کمپانی معظمش کناره گیری کرد:


خداحافظی گیتس۱


خداحافظی گیتس2

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن با تاخیر:

صحبت از علی دایی صرفا در حد یک شوخی و در راستای تفکرات دایی جان ناپلئونی ما ایرانیهاست

که علاقه وافری به افسانه پردازی از داستانک ها داریم هر چند میزان قدرت ایشان بیش از این داستانک هاست ولی در مورد این موضوع بخصوص همان دو نفری که به ایشان اشاره شده به همراه شیخ الشیوخ اصلاحات تیشه به ریشه رشیدپور زدند. اشاره بیش از این به این موضوع  در این اوضاع نابسامان گناهیست بس کبیر پس من را معذور داشته و اندکی از موتورهای جستجویتان کار بکشید.

قالب وبلاگ

بدون شرح!

شما زندگيتان را چند مي فروشيد؟!

 

چنديست كه برنامه اي چالشي ، عجيب و پر از تعليق واقعي پخش مي شود به نام:


                                    The Moment Of Truth  


 








 


احتمالا بسياري آنر ديده ايد در اين مسابقه تلويزيوني كه من اولين بار است نمونه اي از آن را ميبينم


سوالاتي در حضور تعداد زيادي تماشاگر و بخشي از خانواده اش از او پرسيده مي شود ، پاسخ سوالات از قبل مشخص است و هر سوال ارزش زيادي از نظر مادي دارد.


جوايز از 10000 دلار به ازاي 8 پاسخ صحيح تا 500000 دلار داده مي شود .


نكته اين مسابقه اين ها نيست كه در بسياري از مسابقات مشترك است.


مساله اين است كه شما به عنوان شركت كننده در اين مسابقه چه در صورتي كه ببريد و چه ببازيد بخش بزرگي از زندگيتان را در اين قمار از دست داده ايد! كه اين بخش بزرگ تا امروزي كه من اين مسابقه را ميبينم عمدتا زندگي خانوادگي افراد بوده است.


حال سوال من تيتر اين پست است:


شما زندگيتان را به چند مي فروشيد؟


سوالات اين مسابقه خصوصي ترين رازهاي زندگي زناشويي را نشانه مي گيرد.


مثلا آيا بعد از ازدواج با كسي غير از همسرتان رابطه ج .ن.س.ي داشته ايد؟


آنهم زماني كه اگر جواب دروغ بدهيد جايزه 100000 را از دست مي دهيد تازه ربات برنامه جلوي همه اعلام مي كند كه دروغ گفته ايد!


قصد من تبليغ يك مسابقه تلويزيوني نيست كه غرض بررسي اهداف كساتيست كه در اين مسابقه شركت مي كنند!



 


(پاكترين شركت كننده برنامه و البته برنده ۱۰۰۰۰۰دلار)


همه ما انسانها اسراري داريم و هر روز صدها دروغ به هم تحويل مي دهيم و خيالمان هم راحت است كه هيچ كس نميفهمد، بسياري از اين دروغها چندان اهميتي ندارد فاش شدنشان ولي برخي چرا!


مخصوصا آنهايي كه مربوط به روابط زناشوييست.


مثلا اين سوال صد هزار دلاري كه چندي پيش از يك خانم پرسيده شد ، جلوي شوهرش:


آيا شما رازي داريد كه باور داشته باشيد زندگي زناشوييتان را منهدم خواهد كرد؟


خانم هم گفت بله و جايزه را گرفت و خوشحال پريد در آغوش شوهري كه آشكارا مي گريست!


مجری اين برنامه ريسك شركت در مسابقه را توضيح مي دهد و كاملا روشن از احتمال نابودي روابط صحبت مي كند ولي هيچ كدام نمي دانيم زوجهاي شركت كننده پس از مسابقه چه عاقبتي پيدا مي كنند؟


براستي ما انسانها زماني كه نقابهايمان را برداريم چه اتفاقي مي افتد.


اصلا فكر نكنيم اين مربوط به جامعه امريكاست ، همه جا و در همه جوامع كم و بيش دروغ و خيانت وجود دارد و اتفاقا من مي خواهم ادعا كنم درجوامعي مثل ما با توجه بسته بودن محيط و بيمار بودن روابط حاكم بين زنان و مردان ، رتبه آماريمان قطعا بد تر از آمريكا خواهد بود. نمونه اش سطح فساد در شهر قم است كه گويا آمارش (اگر دقيق باشد) از تمام شهرهاي ايران بالا تر است.


طرح اين برنامه مرا به ياد فيلمي از سالهايي نه چندان دور مي اندازد:



 







 


 پيشنهاد بيشرمانه   البته نه از لحاظ شباهت مضموني كه مفهومي .اينكه آيا مي توان براي هر چيزي قيمت گذاشت و آنرا خريد؟


The Moment Of Truth هم صحبت از خريد اسراري مي كند كه مي توانند زندگي شما را نابود كنند. هر چه اسرارتان مگوتر جذابيت برنامه بيشتر و طبعا مبلغ جايزه بالا تر!


حال سوالي اخلاقي و حقوقي : آيا رسانه به صرف اينكه برنامه اي جذاب مي سازد وطبعا از شركت كنندگان يك رضايت نامه سفت و سخت مي گيرد حق دارد چنين اسراري را فاش كند؟


ايا در صورت پيش آمدن هر گونه اتفاق ناگواري بين افراد پس از شركت در اين برنامه هيچ بار حقوقي اي متوجه مديا نخواهد بود؟


نكته آخر اينكه ببينيد عربها چقدر اعتماد به نفس دارند كه در حال تبليغ براي ساختن نخسه عربيThe Moment Of Truthهستند!


--------------------------------------------------------------------------------------


 


حال مي خواهم يك بازي را شروع كنم و دعوت مي كنم كه به ان بينديشيد:


(البته اميدوارم مثل نسخه عربي احتمالي اين برنامه كار به قتل و خونريزي نكشد!)


اگر شما امروز بفهميد كه همسرتان بزرگترين خيانت ها را در حقتان مرتكب شده


مثلا حلقه اش را در آورده، به كسي علاقه مند است، در تمام مدت زندگي چندان علاقه اي به شما نداشته،با همسر صميمي ترين دوستتان ارتباط دارد و يا حتي با خواهر يا برادر شما ارتباط دارد چه واكنشي خواهيد داشت؟


يا بر عكس اگر خودتان صاحب چنين اسراري باشيد حاضريد آنها را به چند بفروشيد؟


يا شايد هم جزو افرادي باشيم كه اصرار خواهيم كرد ما زندگي كثيفمان را با هيچ مبلغي عوض نخواهيم كرد؟


يا در صورت ساخته شدن نسخه ايراني فكر مي كنيد  چند قتل زنده شاهد خواهيم بود؟


اندكي از اين برنامه را ببينيد:


لينك يك       لينك دو


بوي گند دموكراسي!


 


 


پس از سي سال كه از استقرار نظام ايران ميگذرد براي نخستين بار يكي از بلند پايه ترين مردان نظام و عملا متفذ ترين آنها چه در عرصه هاي داخلي و چه در عرصه هاي خارجي سخناني مي گويد كه تازگي دارد:


شرح سخنان ديروز آقاي رفسنجاني


اندكي بررسي كنيم : در وانفساي عجيب افشاگريهاي متوالي جناهها عليه هم، بيماري هلندي اقتصادمان كه مي رود آغاز گر دوران خطرناك ركود تورمي  باشد ،


 در كشاكش غريب پرونده هسته اي كه به طرز شگفت آوري قابليت دارد نقطه پاياني باشد بر اين ديكته پر از اشتباهمان‌ ،


 و در شوك ناشي از خبر تفريغ بودجه اي و گم شدن دوسوم درآمد نفت ايران (به گفته مدير معذول؟، مستعفي؟، نه! به گزارش مدير مفقود و غايب ديوان محاسبات كشور) ،


 در سايه امنيت حاكم بر فعاليتهاي روزمره و پس از برخورد با اكثر مظاهر فساد  چه اغوا كنندگان مومنين ( به خصوص دكتر سردارخان مدديان زارع پيشه ) و چه فراهم آورندگان  مصالح اين  شيطانيان لوند ( دستهاي استكبار كه از آستين افرادي به نام بوتيك دار بيرون آمده بود) ،


شنيدن اين سخنان حكايت از بازي جديدي دارد ، نتيجه اين بازي و شرح قوانين آن هنوز معلوم نيست ُ٬ ولي نام آن بسيار جديد است جذاب و پر طمطراق: آزادي مردم!؟


جهت ياد آوري ٬ آخرين باري كه رئيس مجمع يك بازي در اين ابعاد را آغاز كرد انتخابات رياست جمهوري 3 سال قبل بود ، پرده برداري از پروژه اي كه به عنوان برگ برنده ايشان طراحي شده بود و امروز آنرا به نام سهام عدالت مي شناسند و از دستاورد هاي دولت  دكتر مي دانند!


هنوز براي قضاوت زود است ، ولي مي توانيم از بد بيني تاريخيمان استفاده كنيم و هرچه زشتيست نثار اين فرزند هنوز به دنيا نيامده بكنيم!


اما منطق من از زاويه اي ديگر مي نگرد و سخن از تحرك عقلاي نظام براي به دست گرفتن سكان امور


مي راند ، سخن از تلاش براي كاهش تنش ها و سخن از سعي براي كاهش هزينه ها!!


چه!

 


يكي از دوستان  پستی در وبلاگش به مناسبت هشتادمين سالگرد تولد ارنستو چه گوارا گذاشته كه خواندنش را توصيه مي كنم .


هر چند چنان عقایدی در دنیای امروز چندان محلی از اعراب ندارند ولی همانگونه که در اين مقاله ذکر شده است در مورد شخص چه گوارا آنچه که وی را از همه و با تاکید می گویم همه مشابهانش جدا می کند جهانشمول بودن وی است که به زعم من تنها در نتيجه افكار و اعمال بسيار غير عادي جناب "چه" نبوده است!


در يادآوري روزهاي نيم قرن پيش نميتوان از فضاي حاكم بر انديشه مردمان دنيا در گذشت. دنيا جبهه گيري مجددي پس از جنگ جهاني انجام داده بود و انديشه نيز همينطور.


كمونيست هنوز چهره تزاريش را چندان آشكار نكرده بود و هنوز مخصوصا در كشورهاي فقير نوعي آرمان عدالت خواهانه به شمار مي آمد .آرماني كه امروز نيز از آن بسيار برايمان سخن مي گويند!


مردمان آنروز دنيا در آن روزگار فارغ از هر ديدگاه سياسي كه داشتند به دنبال انديشه هاي آزادي خواهانه بودند.


استقلالهاي پياپي كشورهايي كه جز در مواردي معدود مثل مالزي ، امارات و تعدادي ديگر اكثرشان به درگيري هاي شديد قومي قبيله اي منجر شد .


جنبشهاي متعدد دانشجويي كه يكي از دراماتيك ترينهايشان مي 68 بودكه در چند پست قبل  لينك مقاله آقاي مير احسان در نشريه اينترنتي آدم برفيها را در مورد آن گذاشتم .


اما هدف از اين نوشتارچيست؟ من از سينه چاكان چه گوارا هستم؟


نه نيستم! من ايشان و شمايل تاريخيشان را محصول فاكتورهاي متعددي مي دانم كه يكي از ضعيف ترين آنها انسان دوست بودن خود جناب "چه" است.!


متاسفانه ما انسانها آنقدر قدر شناس نيستيم كه  انسانهاي خوب را حتي بشناسيم. آقاي چه گوارا با انديشه هاي فوق چپي اش محبوب تمام قلبهاست و صاحب مشهور ترين عكس تاريخ دنيايعني اين عكس:




اينرا بيش از آنكه به حساب محبوبيت خود وي بگذاريم بايد در روانشناسي مردم آنروز جستجو كرد.


فارغ از جوامعي كه در آنروز افكار تغيير شكل يافته ماركس، به شكل كمونيست مد روز بود. در اروپاي بلوك غرب و همينطور در آمريكايي كه رسانه هاي آنروزگارش ملتشان را هر روز با اخبار خطرات كمونيست بمباران مي كردند و مردم ساده لوح آمريكا نيز فقط از 2 چيز مي ترسيدند سرطان و شوروي.


حال با اين وصف نوجوانان و جوانان با پوشيدن تي شرت هاي" چه" به همراه دوستان (شك نداشته باشيد كه از جنس مخالف نبودند) در نايت كلابها اوقات مي گذراندند.


ارزيابي علل شهرت تاريخي و بي مانند دكتر ارنستو چه گوارا آنهم با طرفداراني چنين متضاد يك بررسي كاملا جامعه شناختي مي طلبد كه از حوصله اي مقال و از دانش محدود من خارج.


پر حاشيه ترين جنازه تاريخ:


 


 



 ---------------------------------------------------------------------------------------


پ.ن: همين الان مشخص شد كه به علت طوفاني بودن دريا و غبار بر خواسته از صحراهاي عربي ما فعلا بايد سكو بمانيم. حداقل تا سه روز ديگر.


شرمنده همه دوستان و از همه مهمتر همسر جان محترم كه چشم براه من است!


موبایل و یوتيوب و نام دین!

 


چه می کنید با دینتان؟ چرا با دین به مصاف هر چیزی می رویم ؟ چرا با نامهایی که برای مردم مقدسند


مردم را از همه نظر تحت فشار می گذارید؟ آنوقت خود به خلوت می روید  آن كار ديگر می کنید؟


زنهار ! ای مردان قدرت! اینکه امروز می کنید عواقب شیرینی ندارد اما نه برای شما که برای ایمان مردمانمان به هر آنچه که ایمان داشتند.


خودتان طنازی مسعود بهنود را بخوانید و مقایسه کنید سلطان حسین صفوی را با آقای دکتر!

آسیب شناسی سلایق وبلاگ بازها

 


گويا مراسمي براي وبلاگهاي فارسي محبوب  مردم  توسط پرشين بلاگ برگزار شده است.من هم كه اساسا در اين مورد يك مبتدي هستم تازه متوجه جريان شدم كه اين اصلا نكته مهمي نيست.


جالب نوع انتخابهاست.


سايت همكار خوش ذوقمان دکتر مجیدی كه  به حق سايت بي نظيري دارد و اتفاقا به همين دليل در بخشي ويژه و خارج از مسابقه به آن پرداخته شده است به عنوان برترین دست یافته که گویا اولین بار هم نیست.


 آسيب شناسي باقي وبلاگهاي برتر نكته عجيبي در خود دارد.


در كل نتايج تعداد معدودي وبلاگ  هستند كه به مباحث جدي بپردازند كه آنها هم محدود ميشوند به وبلاگهاي محمد علي ابطحي و معصومه ابتكار.


وبلاگهاي  نظري، آكادميك يا  دست كم جدي  كلا ناياب است و با يك درجه تخفيف مي توان نام چند وبلاگ را مشا هده نمود كه روي معرفي برنامه هاي روز و همچنين اخبار جديد اينترنتي  تمركز دارند.


در كنار اينها بي انصافيست اگر از چند اجتماعي نويس نام نبريم كه با نگاه ويژه و همچنين نثر قدرت مندشان تحريكتان مي كنند تا مطالبشان را دنبال كنيد.


ليست وبلاگهاي برتر انتخابي


اما اصل ماجرا مربوط مي شود به عمده وبلاگهاي برتر كه باز به دو دسته تقسيم ميشوند:


وبلاگهاي طنز كه از همه چيز براي جلب مخاطب استفاده مي كنند: چه از قدرت طنز پردازي خودشان و چه از انواع لطايف روزمره و تاريخي و  اس.ام.اس و غيره كه اين وبلاگها پرطرفدار ترند.


و در نهايت وبلاگهاي روز مره نويس كه هر نويسنده اي به فراخور احوالاتش مي نگارد.


در اين وبلاگها نكته مشتركي ديده مي شود كه توجه به آن خالي از لطف نيست. متاسفانه در سبك نگارش بسياري از اين بلاگها نثر روزمره ديده مي شود كه مي توان آنرا به ادبيات گفتاري يك دختر جوان و بلكه نوجوان نسبت داد كه با لوسي٬ سبكسري و عشوه گری خاصي سخن مي گويد ( با احترام به همه بانوان)


حتي اين قسمت را نيز مي توان با اندكي نگاه غامض و منطقي توجيه كرد.


اما سوال اينجاست ، عقلاي امر مي گويند يكي از تنها نقاطي كه انسانها خود واقعيشان را در دنياي مجازي اینترنت به معرض نمايش ميگذارند وبلاگهاي شخصيشان است.


حال شخصيتهاي محبوب جامعه نمونه اي وبلاگ بازها چه كساني هستند؟


همینهایی که وبلاگهایشان را به عنوان بر ترین انتخاب کرده اند؟


 


پاسخ اين سوال را من خود نميدانم البته توان برقرار كردن ارتباط بين مشخصات شهرت و علاقه منديهاي عوام به كنجكاوي در زندگی دیگران را دارم اما قضاوت را به عهده نمي گيرم و تعميم اين موضوع به كل اجتماع را با توجه به نگاه منفي و سرشار از عداوتم به ايراني و خصوصيات اخلاقيش در اين مقال نمي گنجانم.

ما و آنها


امروز يك بيمار اسپانيايي از سكوي اماراتي ها داشتم.





با توجه به خرابي هوا و باد شديد و
موجهاي بلند امروز هيچ پروازي انجام نشده
بود

بنابراين پزشك هندي سكوي توتاليها
تصميم گرفت مريض را به سكوي همسايه

يعني ما اعزام كند .



بيمار آقاي جوان با درد شديد و ژنراليزه
شكم و با تشخيص احتمالي چسبندگي

روده .



خلاصه مسايل پزشكي قضيه بماند چون بيمار
مذكور در نهايت به درمان هاي من

هم پاسخ نداد و.....



اكسپاير شد؟



 نه نشد !



فقط با توجه به اينكه باد اندكي ملايم
شد و به زير 30 نات رسيد



 و هليكوپتر ما زودتر از هليكوپتر فرانسوي به سكو
رسيد، من هم



بيمار رو اعزام كردم به بيمارستان كيش
تا در صورت نياز به ساير اقدامات ، مشكلي

براي بيمار پيش نيايد



تا اينجاي قضيه يك مساله كاري و روزمره
پزشكي بود.



اما نكاتي در صحبت من و بيمارم بود كه
براي من خيلي جالب بود:


-آقاي آلفونس 29 ساله مهندس مكانيك از
دانشگاه  كوچك به نام نمي دونم چي

(بخوانيد يك شهر كوچك 60000 نفري درغرب اسپانيا) با 9 ماه
سابقه كار براي

شركت توتال روي سكو فكر
ميكنيد حقوقش چقدر بود؟



8000 يورو ثابت+ باقي مزايا و اضافات



-پزشكشون كه يك آقاي 34 ساله هندوستاني
فارغ التحصيل از بمبئي بود پايه

حقوقي 12000 يورويي داشت.



-از همه جالب تر رئيس سكو بود كه يك
فرانسوي با اصليت عرب كه حقوقش از

28000 يورو شروع ميشد.



 و البته توجه داريد كه قانون اقماري براي آنها
نيز اجرا مي شود .يعني آنها هم مثل

من تمام مدت سر كارنيستندو مرخصي زيادي دارند!


آدم برفيها

 


چه نفسي ميكشد اين رضا درآدم برفيها.


و چه طنازي ميكند احمد مير احسان در می 68 را فراموش نکن.


مقاله زيباي استاد مير احسان را بي كم و كاست ٬نه برداشت احتمالا ناقص من كه


 اصل مقاله را بخوانيد و اندكي بينديشيد.

ما را چه مي شود؟ ( مردم)

 


 


واقعا مارا چه مي شود  ديگر از بي خيالي تاريخي هم گذشته است !


مردمي كه در عزاي امام حسين بر سر و كول خود مي زنند در عزاي مادر ايشان  كه بر اساس روايات از همه براي پيامبر عزيزتر بوده  است ، همگي يك چادر تا شو      مي زنند زير بغلشان ( صد درود به اولين وارد كننده اين چادرها به ايران) مي روند شمال عشق و حال!


كار به جايي ميرسد كه فرمانده پليس مي گويد به جاي شمال برويد جنوب ! آنهم در يك اطلاعيه رسمي!


در اين وانفسايي كه براي هر لحظه بيشتر زنده ماندنمان بايد خوشحال باشيم و     اميدوار كه اين ماه هم قحطي نيامد،  مردم با بقچه ها و بچه هايشان  راهي شمال شدند و در ترافيك هاي كيلومتري( با تشكر فراوان از پليس راه  كه ناظر اين ترافيك ها بودند!) ماندند تا يادمان بماند كه ما ايراني هستيم!


اما بترسيم كه روزگار عن قريب روي از ما بر گرداند!؟


 

ما را چه مي شود؟ ( جنگ قدرت)

 


 


اين تاپيك ديگر گيج كننده است . بحران اقتصادي چنان دامن گير شده و بيماري هلندي مشهور چنان در گيرمان كرده كه عاقلانه ترين و محافظه كارانه ترين اقدامات  هم در چنين شرايطي ميتوانند تير خلاص اقتصاد كشوري را شليك كنند . حال در جامعه خاله زنك و شايعه پرداز ايراني اقدامات راديكالي مثل سهميه بندي قطعي بنزين ( هر چند اقدام دولت را در اين زمينه تحسين مي كنم) جاي خود دارند!


(۲ پست قبل چيز ديگه اي ميگفتم؟!)


بحران مسكن كه ديگر به اوج خود رسيده با اقدام دولت در زمينه ماليات بستن به دلالان و قطع وام خريد        رو برو شده انگار همه اين افرادي كه كارشان دلاليست احمق هستند و نمي توانند راهي براي فرار مالياتي پيدا كنند.


البته اين تصميم دولت يك اساس مي تواند داشته باشد و آنهم اينكه دولت مردم ايران را اينقدر صادق دانسته كه


مطمئن است تمام فعالين بازار مسكن از فردا با كارت ملي هاي خودشان پاي معاملات خواهند رفت و براي اينكه در پايين آوردن قيمت مسكن نقشي داشته باشند اندكي بيش از ماليات 30% هم پرداخت خواهند كرد.


آخر آقاي دكتر احمدي نژاد مگر شما فكر مي كنيد رئيس جمهور سوئيس هستيد كه چنين توقعات متمدنانه اي از ايراني هاي با سوابق چند هزار ساله فرهنگي داريد!


اقدام جالب ديگر هم مساله وام بود .


  اقتصاد دانان كشف كرده بودند كه وام مسكن عامل گراني بوده است و مردم فهيم هم در بحث هاي آكادميك اقتصاديشان همگي انگار دكتراي مبحث


  Butterfly effect   از استنفورد داشته باشند از ارتباط بين وام مسكن و تورم سخن مي گفتند٬  طوريكه من كه با اين حرفها كاملا بيگانه هستم و چيزي سرم نميشود و فقط  جريان سيال مغشوش  ذهنم را مي نويسم فقط با دهان باز نگاهشان ميكردم.


ولي خوب شد٬ دلم خنك شد!! 


انسانهاي احمق سزاوار تمام بلاهايي هستند كه به سرشان ميآيد


حال كه ما فكر مي كنيم تمام مشكلاتمان ناشي از وام مسكن است و تمام دولت هاي دنيا اشتباه مي كنند كه وام مسكن آنهم از نوع طولاني اش را به               شهر وندانشان  پرداخت مي كنند. بايد طعم محروميت از اين بخش مدرنيته را هم بچشيم.


البته دولتمردان راه را براي پولدار شدن نبسته اند فقط تعداد پولدارها را كمتر كرده اند و ميزان ثروتشان را حجيم تر. خب شما مي رفتيد وام 20 ميليوني يك نفر ديگر را 2 ميليون مي خريديد و چون نمي توانستيد خانه بخريد٬ يك عدد  اتوموبيل  زانتيا مي خريديد و هم بنزين زياد مصرف مي كرديد هم مزاحم نواميس مردم مي شديد و هم ديگر جوان ها را تحريك ميكرديد كه چنين خلافهايي بكنند و از همه مهمتز به تورم دامن ميزديد.


بعدش هم تصادف مي كرديد و خرج اتومبيل گرانتان را نداشتيد ناچار آن را            مي فروختيد و از افسردگي معتاد ميشديد.


حالا دولت مهربون براي همه اين مشكلات راه حل گذاشته :


بنزين كه جريانش روشنه، عوامل به فسق و فجور كشيدن جوانها هم كه از تو خيابانها جمع شدند،


كل وامهاي مسكن هم كه ممنوع شد و همه رو يكجا ميدهند به چند تا انبوه ساز تا هم وضعشون توپ بشود و هم اينكه كثافت كاريهايشان را در خيابانهاي ايران انجام ندهند . بروند دبي  بي تربيتها!


تازه شما اگر هم توانستيد  يه وام 18 ميليوني با بدبختي از كسي بخريد ديگه     نمي تونيد اين كاراي بد رو انجام بديد. چون دولت فخيمه قيمت زانتيا رو هم كرده 30 ميليون !


حداكثر مي تونيد يك 206 بخريد كه احتمالا مورد توجه جماعت معلوم الحال قرار نميگيريد و اين تيرتان هم به سنگ ميخورد!


حال باز از اين دولت بد بگوييد !


دولتي كه اندك اندك دست همه مفاسد اقتصادي را رو مي كند و در راستاي همان موضوع بحث يعني جنگ قدرت به پر و پاي كساني پيچيده كه من در راستاي صفت اصيل ترسو بودن  چيزي نمي نويسم اگر خواستيد آخرين گزارش هيات تحقيق وتفحص مجلس هفتم 


را بخوانيد.